hazım - حازم
The entry is a dictionary list for the word hazım - حازم
حازم Arapça ve farsça anlamları
Arapça - Arapça sözlük Metni çevir
معجم اللغة العربية المعاصرة
حازِم [مفرد]: ج حازمون وأحزام (للعاقل) وحُزّم وحُزَماءُ وحَزَمَة:
1- اسم فاعل من حزَمَ/ حزَمَ في.
2- قاطعٌ، باتٌّ، لا رجعةَ فيه "قرار حازم"| طبع حازم- مَوْقِفٌ حازِم.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ زِ ] (اِخ) سدوسی مکنی به ابی دیم.
مؤلف تاریخ بخارا او را در شمار قضاة
خراسان آورده گوید: و دیگر ابودیم حازم
سدوسی که وی را از خلیفه فرمان قضا رسید.
(تاریخ بخارا ص ۲).
مؤلف تاریخ بخارا او را در شمار قضاة
خراسان آورده گوید: و دیگر ابودیم حازم
سدوسی که وی را از خلیفه فرمان قضا رسید.
(تاریخ بخارا ص ۲).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ زِ ] (ع ص) نعت فاعلی از حَزم.
بااحتیاط. محتاط دوراندیش. مآل بین.
مآل اندیش. آخربین. پیش بین. استوارکار.
هشیار در کار. حزم گیرنده. (مهذب الاسماء).
هوشیار. حزیم. دانا. (غیاث). عاقل :
پادشاه عاقل حازم باید که در حال خشم از
مردم ...
بااحتیاط. محتاط دوراندیش. مآل بین.
مآل اندیش. آخربین. پیش بین. استوارکار.
هشیار در کار. حزم گیرنده. (مهذب الاسماء).
هوشیار. حزیم. دانا. (غیاث). عاقل :
پادشاه عاقل حازم باید که در حال خشم از
مردم ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ زِ ] (اِخ) حصار و قلعه ای است از
مضافات حلب که هلاکو آن را بتصرف
درآورد. صاحب حبیب السیر گوید:«و ایلخان
چون از مهم حلب فارغ گشت کمند همت بر
کنگرهٔ تسخیر حصار حازم که از مضافات آن
ولایت ...
مضافات حلب که هلاکو آن را بتصرف
درآورد. صاحب حبیب السیر گوید:«و ایلخان
چون از مهم حلب فارغ گشت کمند همت بر
کنگرهٔ تسخیر حصار حازم که از مضافات آن
ولایت ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ زِ ] (اِخ) محدث است. رجوع به
سیرة عمربن عبدالعزیز ص ۱۴۷ و ۲۰۱ و
۲۶۹ شود.
سیرة عمربن عبدالعزیز ص ۱۴۷ و ۲۰۱ و
۲۶۹ شود.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ زَ ] (اِخ) ابن ابراهیم بجلی کوفی.
شیخ طوسی در رجال خود وی را در عداد
اصحاب صادق (ع) آورده گوید وی ساکن
بصره بود. و از او روایت داریم. (تنقیح المقال
ج ۱ ص ۲۴۹).
شیخ طوسی در رجال خود وی را در عداد
اصحاب صادق (ع) آورده گوید وی ساکن
بصره بود. و از او روایت داریم. (تنقیح المقال
ج ۱ ص ۲۴۹).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ زِ ] (اِخ) ابن ابی حازم. صحابی است.
(منتهی الارب). وی ملقب به احمسی است.
(تنقیح المقال ج ۱ ص ۲۴۹) (قاموس الاعلام
ترکی).
(منتهی الارب). وی ملقب به احمسی است.
(تنقیح المقال ج ۱ ص ۲۴۹) (قاموس الاعلام
ترکی).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ زِ ] (اِخ) ابن حرام (یا حِزام)
الجُذامی . صحابی و محدث و از مردم بادیة
الشام است و پسر او از وی روایت کند که
گفت: «اتیت النبی صلی اللََّه علیه و آله و سلم
بصید اصطدتها من الاردن ...
الجُذامی . صحابی و محدث و از مردم بادیة
الشام است و پسر او از وی روایت کند که
گفت: «اتیت النبی صلی اللََّه علیه و آله و سلم
بصید اصطدتها من الاردن ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ زِ ] (اِخ) ابن حرملةبن مسعود
الغفاری. صحابی و محدث است و مولای او
ابوزینب از او روایت دارد و ابن قانع نام او را
بتصحیف در خاء معجمة آورده است. رجوع
به کتاب الاصابة چ مصر سنهٔ ۱۳۲۳ ج ۱ ...
الغفاری. صحابی و محدث است و مولای او
ابوزینب از او روایت دارد و ابن قانع نام او را
بتصحیف در خاء معجمة آورده است. رجوع
به کتاب الاصابة چ مصر سنهٔ ۱۳۲۳ ج ۱ ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ زِ ] (اِخ) ابن خزیمة. از سرداران
هارون الرشید و از بطن نهشل بن دارم است.
رجوع به عقدالفرید چ محمد سعید العریان ج
۳ ص ۲۹۸ و ج ۵ ص ۳۶۷ و ص ۳۶۸ شود.
هارون الرشید و از بطن نهشل بن دارم است.
رجوع به عقدالفرید چ محمد سعید العریان ج
۳ ص ۲۹۸ و ج ۵ ص ۳۶۷ و ص ۳۶۸ شود.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ زِ ] (اِخ) ابن محمدبن حسن بن محمد
بن خلف ابن حازم الانصاری القرطاجنی
النحوی. مکنی به ابی الحسن و ملقب به هنی ء
الدین. او شیخ بلاغت و ادب و در نظم و نثر و
نحو و لغت و عروض ...
بن خلف ابن حازم الانصاری القرطاجنی
النحوی. مکنی به ابی الحسن و ملقب به هنی ء
الدین. او شیخ بلاغت و ادب و در نظم و نثر و
نحو و لغت و عروض ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ زِ ] (اِخ) الرواسی. مکنی به ابی جعفر.
از بزرگان علوم عربیه و استاد علماء کوفه در
علوم مزبور است، و او شاگرد عیسی بن عمر،
صاحب کتاب الجامع فی الافراد والجمع است.
رجوع به روضات الجنات ص ۲۰۲ شود.
از بزرگان علوم عربیه و استاد علماء کوفه در
علوم مزبور است، و او شاگرد عیسی بن عمر،
صاحب کتاب الجامع فی الافراد والجمع است.
رجوع به روضات الجنات ص ۲۰۲ شود.
Arapça - Fransızca sözlük Metni çevir
حازِمٌ
['ħaːzim]
adj
صارِمٌ m résolu, déterminé
◊
حازِمٌ في رأْيِهِ — déterminé dans ses opinions
Arapça - İngilizce sözlük Metni çevir
حازم: صارم، جازم
resolute, firm, steadfast, unflinching, unwavering, unhesitating, strong-willed, sturdy, gritty; severe, strict, hard-handed, stringent, austere; drastic, tough; decisive, definitive
Arapça - Rusca sözlük Metni çevir
حَازِمٌ
мн. حَزَمَةٌ
1) твёрдый, решительный
2) благоразумный; осторожный
* * *
аи=
pl. = حزمة
1) решительный; непоколебимый
2) благоразумный, осмотрительный