Pie - پی
The entry is a dictionary list for the word Pie - پی
پی Arapça ve farsça anlamları
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِ) مختصر کلمهٔ یونانی پری فریا بمعنی
دایره. علامتی مختار نشان دادن رابطهٔ ثابت
میان محیط دایره را با قطر آن. نسبت طول
محیط هر دایره بقطر آن، و آن تقریباً مساوی
۱۴/۳ است و آن را بدین علامت ...
دایره. علامتی مختار نشان دادن رابطهٔ ثابت
میان محیط دایره را با قطر آن. نسبت طول
محیط هر دایره بقطر آن، و آن تقریباً مساوی
۱۴/۳ است و آن را بدین علامت ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ پَ / پِ ] (پسوند) مزید مؤخر امکنه
چون: احمدچاله پی. اساروپی. امجله پی.
برف آب پی. بزرودپی. بندپی. پایین رودپی.
تالارپی. تجری اسپ شورپی. خانقاه پی.
خشک رودپی. دروپی. راسب آب پی.
راست پی. رودپی. ساری رودپی. سدپی.
سیاه خان پی. سیاهرودپی. طولندره ...
چون: احمدچاله پی. اساروپی. امجله پی.
برف آب پی. بزرودپی. بندپی. پایین رودپی.
تالارپی. تجری اسپ شورپی. خانقاه پی.
خشک رودپی. دروپی. راسب آب پی.
راست پی. رودپی. ساری رودپی. سدپی.
سیاه خان پی. سیاهرودپی. طولندره ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِ) نام حرف «پ» یعنی باء فارسی بسه
نقطهٔ تحتانی و آن از حروف مخصوصهٔ
فارسی است و در تعریب و غیر تعریب به فاء
بدل شود، چون پیل و فیل؛ و ببای موحده
چون تپ و تب؛ و به جیم ...
نقطهٔ تحتانی و آن از حروف مخصوصهٔ
فارسی است و در تعریب و غیر تعریب به فاء
بدل شود، چون پیل و فیل؛ و ببای موحده
چون تپ و تب؛ و به جیم ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِ) نام حرف شانزدهم از حروف یونانی و
نمایندهٔ ستاره های قدر شانزدهم و صورت آن
اینست:p
نمایندهٔ ستاره های قدر شانزدهم و صورت آن
اینست:p
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِ) مخفف پیه. (صحاح الفرس). مخفف
پیه که در چراغ سوزند و شمع نیز سازند.
(برهان). شحم. په. وزد:
سوس پرورده پی بگداخته
خوب درمانی زنان را ساخته.
رودکی.
مرا غرمج آبی بپختی به پی
به پی از چه ...
پیه که در چراغ سوزند و شمع نیز سازند.
(برهان). شحم. په. وزد:
سوس پرورده پی بگداخته
خوب درمانی زنان را ساخته.
رودکی.
مرا غرمج آبی بپختی به پی
به پی از چه ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ پَ / پِ ] (اِ) کرّت. نوبت. بار. دفعه .
مرتبه. راه. دست. مرّه: چند پی؛ چند مرتبه و
بار. (برهان):
ای دلبری که قرطهٔ زنگاردار گل
از رشک چهرهٔتو قباشد هزار پی.
شمس طبسی.
ای خداوندی که با تأیید عشقت مشتری ...
مرتبه. راه. دست. مرّه: چند پی؛ چند مرتبه و
بار. (برهان):
ای دلبری که قرطهٔ زنگاردار گل
از رشک چهرهٔتو قباشد هزار پی.
شمس طبسی.
ای خداوندی که با تأیید عشقت مشتری ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ پَ / پِ ] (اِ) عصب. (ذخیرهٔ
خوارزمشاهی). (غالباً با رگ استعمال شود).
رشته مانندی سخت که در بدن آدمی و حیوان
برای آسانی حرکت اعضاء خلق شده است.
چیزی سپید و نرم در پیچیدن و سخت در
گسستن که در بدن ...
خوارزمشاهی). (غالباً با رگ استعمال شود).
رشته مانندی سخت که در بدن آدمی و حیوان
برای آسانی حرکت اعضاء خلق شده است.
چیزی سپید و نرم در پیچیدن و سخت در
گسستن که در بدن ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ پَ / پِ ] (اِ) قوهٔ مقاومت. تاب و
توانایی. طاقت. پای. قوت مقاومت. تاب و
طاقت. (برهان):
فرستاده را گر کنم سرد و خوار
ندارم پی و مایهٔ کارزار.فردوسی.
بتاراج داد آن همه بوم و بر
کرا بود با او پی و ...
توانایی. طاقت. پای. قوت مقاومت. تاب و
طاقت. (برهان):
فرستاده را گر کنم سرد و خوار
ندارم پی و مایهٔ کارزار.فردوسی.
بتاراج داد آن همه بوم و بر
کرا بود با او پی و ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ پَ / پِ ] (اِ) ریع (در گندم و آرد و جز
آن). قوهٔ کش آمدن. کشش. چسبندگی و
قوت: این خمیر پی دارست؛ چسبندگی و
کشش دارد. گندمی پی دار؛ دارای قوت کش
آمدن، باریع. این آرد پی ندارد؛ بی ...
آن). قوهٔ کش آمدن. کشش. چسبندگی و
قوت: این خمیر پی دارست؛ چسبندگی و
کشش دارد. گندمی پی دار؛ دارای قوت کش
آمدن، باریع. این آرد پی ندارد؛ بی ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ پَ / پِ ] (اِ) آنچه در زیر ستونها از
زمین کنند و آن را با آهک و سنگ و جز آن
استوار کنند استحکام بنا را. بنیان دیوار خانه
که در زمین کنند و بخاک و آهک و ...
زمین کنند و آن را با آهک و سنگ و جز آن
استوار کنند استحکام بنا را. بنیان دیوار خانه
که در زمین کنند و بخاک و آهک و ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ پَ ] (اِ) پایه. قائمه :
که خاک منوچهر گاه من است
پی تخت نوذر کلاه من است.فردوسی.
کسی کش پدر ناصرالدین بود
پی تخت او تاج پروین بود.فردوسی.
که خاک منوچهر گاه من است
پی تخت نوذر کلاه من است.فردوسی.
کسی کش پدر ناصرالدین بود
پی تخت او تاج پروین بود.فردوسی.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ پَ / پِ ] (اِ) ردّ. ایز. اثر. نشان. اثر
پای. ردپا. اثر پای بر زمین. نشان و داغ پای
بر زمین : زکریا علیه السلام از شهر
بگریخت... خلق از پس وی سر بیرون نهادند
و بر در شهر ...
پای. ردپا. اثر پای بر زمین. نشان و داغ پای
بر زمین : زکریا علیه السلام از شهر
بگریخت... خلق از پس وی سر بیرون نهادند
و بر در شهر ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ پَ / پِ ] (اِ) قدم. گام. پای. پا. مخفف
پای که بعربی رجل خوانند. (برهان). پشت
علیای کف پا و پشت سفلای ساق پا. کف
پا:
ترّست زمین ز دیدگان من
چون پی بنهم همی فرولغزم.آغاجی.
اکنون فکنده ...
پای که بعربی رجل خوانند. (برهان). پشت
علیای کف پا و پشت سفلای ساق پا. کف
پا:
ترّست زمین ز دیدگان من
چون پی بنهم همی فرولغزم.آغاجی.
اکنون فکنده ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ پَ ] (اِ) دنبال. عقب. پشت. پس. دنباله.
عقیب. اثر: پی او؛ دنبال او. بر اثر او:
یکی غرم تازان پی یک سوار
که چون او ندیدم به ایوان نگار.فردوسی.
برآشفت و برداشت زین و لگام
بشد بر پی رخش ناشاد ...
عقیب. اثر: پی او؛ دنبال او. بر اثر او:
یکی غرم تازان پی یک سوار
که چون او ندیدم به ایوان نگار.فردوسی.
برآشفت و برداشت زین و لگام
بشد بر پی رخش ناشاد ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ پَ / پِ یِ ] (حرف اضافه) برایِ. بهرِ.
لِ. جهتِ. علتِ. واسطهٔ. سببِ :
من امروز نز بهر جنگ آمدم
پی پوزش نام و ننگ آمدم.فردوسی.
سپه را بکردار پروردگار
بهر جای بردم پی کارزار.فردوسی.
آتش بر دیگ پی کار تست
آب ...
لِ. جهتِ. علتِ. واسطهٔ. سببِ :
من امروز نز بهر جنگ آمدم
پی پوزش نام و ننگ آمدم.فردوسی.
سپه را بکردار پروردگار
بهر جای بردم پی کارزار.فردوسی.
آتش بر دیگ پی کار تست
آب ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِ.) 1 - سیزدهمین حرف الفبای یونانی ( ~) و آن نمایندة ستاره های قدر شانزدهم است
. 2 - نشانة رابطة ثابت میان محیط دایره با قطر آن و آن تقریباً مساوی با 14/3 است
.
. 2 - نشانة رابطة ثابت میان محیط دایره با قطر آن و آن تقریباً مساوی با 14/3 است
.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(پَ یا پِ) (اِ.) 1 - پا، قدم ، گام . 2 - فاصلة میان دو کف پا هنگام راه رفتن . 3
- بنیاد. 4 - نشان پا، ردُ پا. 5 - تاب ، توان . 6 - مقدار کف پا. 7 - عقب ، پس .
- بنیاد. 4 - نشان پا، ردُ پا. 5 - تاب ، توان . 6 - مقدار کف پا. 7 - عقب ، پس .
Pie - پی other entries
Next Words