şuşa - شوش
The entry is a dictionary list for the word şuşa - شوش
شوش Arapça ve farsça anlamları
Arapça - Arapça sözlük Metni çevir
معجم اللغة العربية المعاصرة
شوَّشَ يشوِّش، تشويشًا، فهو مُشوِّش، والمفعول مُشوَّش
• شوَّش بثًّا إذاعيًّا: أحدث ضوضاءَ وبلبلةً واختلاطًا في السمع "كلام مشوَّش- شوَّش الطلاب على المحاضر".
• شوَّش النِّظامَ العامّ: أفسده وأحدث فيه اضطرابًا.
• شوَّش الدَّمعُ بصرَه: غشّاه.
• شوَّش عليه الأمرَ: خلطه ولبَّسه عليه، أوقعه في اضطرابٍ وغموض "شوّش أفكارًا- مُشوَّش الفكْر- عبارة مُشوَّشة: غير مستقيمة في التركيب أو المعنى".
Arapça - Arapça sözlük Metni çevir
شوش: الليث: الوَشْواشُ الخفيفُ من النَّعام، وناقةٌ وَشْواشةٌ وناقة شَوْشاءُ، ممدود؛ قال حميد:من العِيسِ شَوْشاءٌ مِزَاقٌ، ترى بها نُدوباً من الأَنْساعِ فذًّا وتَوْأَما (* قوله “من العيس إلخ” نقل شارح القاموس عن الصاغاني أَن الرواية: فجاء بشوشاة إلخ.) وقال بعضهم: فَعْلاء وقيل هي فَعْلال، قال أَبو منصور: وسماعي من العرب شَوْشاة، بالهاء وقَصْر الأَلف؛ أَنشد أَبو عمرو: واعْجَلْ لها بناضحٍ لَغُوبِ، شَواشئ مُخْتلِف النُّيوبِ قال أَبو عمرو: همز شواشئ للضرورة، وأَصله من الشَّوْشاةِ، وهي الناقةُ الخفيفةُ، والمرأَة تُعابُ بذلك فيقال: امرأَة شَوْشاةٌ. أَبو عبيد: الشَّوْشاةُ الناقةُ السريعةُ، والوَشْوَشةُ الخفَّةُ، وأَما التَّشْوِيشُ فقال أَبو منصور: إِنه لا أَصل له في العربية، وإِنه من كلام المولدين، وأَصله التَّهْوِيش وهو التَخْلِيطُ. وقال الجوهري في ترجمة شيش: التَّشْوِيش التَّخْلِيطُ، وقد تَشَوّش عليه الأَمْرُ.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(ص) بمعنی خوب و نیک و لطیف
است و شوشتر بمعنای بهتر و نیکوتر و
لطیف تر باشد. (حمزهٔ اصفهانی از یاقوت در
معجم البلدان).
است و شوشتر بمعنای بهتر و نیکوتر و
لطیف تر باشد. (حمزهٔ اصفهانی از یاقوت در
معجم البلدان).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ شَ / شُو ] (اِ) شاخهای درخت
انگور و به عربی قضبان. (برهان) (رشیدی).
شاخهای درخت انگور. (انجمن آرا)
(آنندراج): قضبان؛ شوش. (السامی فی
الاسامی). || شاخه. ترکه. شاخ تر باریک.
شوشه. شیش. (یادداشت مؤلف).
|| ...
انگور و به عربی قضبان. (برهان) (رشیدی).
شاخهای درخت انگور. (انجمن آرا)
(آنندراج): قضبان؛ شوش. (السامی فی
الاسامی). || شاخه. ترکه. شاخ تر باریک.
شوشه. شیش. (یادداشت مؤلف).
|| ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(ع ص، اِ) شوس. مرد دلاور و بهادر.
(ناظم الاطباء). شوس. (اقرب الموارد).
رجوع به شوس شود. اَبطال شوش شوش؛
یعنی مختلفند و سخت دلاور. (منتهی الارب).
(ناظم الاطباء). شوس. (اقرب الموارد).
رجوع به شوس شود. اَبطال شوش شوش؛
یعنی مختلفند و سخت دلاور. (منتهی الارب).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ شَ ] (ع ص) درهم آمیخته. گویند:
ترکهم شَوْشاً بَوْشاً . (منتهی الارب). و رجوع
به بوش شود.
ترکهم شَوْشاً بَوْشاً . (منتهی الارب). و رجوع
به بوش شود.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِخ) جایی است نزدیک جزیرهٔ ابن
عمر از نواحی الجزیره. (از معجم البلدان).
موضعی است نزدیک جزیرهٔ ابن عمر.
(منتهی الارب).
عمر از نواحی الجزیره. (از معجم البلدان).
موضعی است نزدیک جزیرهٔ ابن عمر.
(منتهی الارب).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِخ) نام محله ای است به جرجان
نزدیک باب الطاق. (از معجم البلدان) (منتهی
الارب).
نزدیک باب الطاق. (از معجم البلدان) (منتهی
الارب).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِخ) نام قلعه ای بزرگ و بسیار بلند
نزدیک عقرالحمیدیة از اعمال موصل و گویند
آن بالاتر از عقر و بزرگتر از آن است و
حب الرمان شوشی بدان نسبت دارد. (از معجم
البلدان). قلعه ای است شرقی دجلهٔ موصل و
از آنجاست ...
نزدیک عقرالحمیدیة از اعمال موصل و گویند
آن بالاتر از عقر و بزرگتر از آن است و
حب الرمان شوشی بدان نسبت دارد. (از معجم
البلدان). قلعه ای است شرقی دجلهٔ موصل و
از آنجاست ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِخ) یکی از بخشهای شهرستان
دزفول است. پنج دهستان و حدود سی هزار
تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران
ج ۶).
دزفول است. پنج دهستان و حدود سی هزار
تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران
ج ۶).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِخ) شهری به خوزستان کنار
رودخانهٔ شاوور. این شهر پایتخت کشور
عیلام قدیم بود و بهمین مناسبت عیلام را
سوزیان یا شوشان هم خوانده اند. بعدها در
عهد هخامنشیان شوش یکی از چهار پایتخت
ایران محسوب میشد. شوش کنونی بخشی
است از شهرستان ...
رودخانهٔ شاوور. این شهر پایتخت کشور
عیلام قدیم بود و بهمین مناسبت عیلام را
سوزیان یا شوشان هم خوانده اند. بعدها در
عهد هخامنشیان شوش یکی از چهار پایتخت
ایران محسوب میشد. شوش کنونی بخشی
است از شهرستان ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِخ) دهی است از دهستان پشتکوه
باشت و بابوئی بخش گچساران شهرستان
بهبهان و ۲۴۰ تن سکنه دارد. (از فرهنگ
جغرافیایی ایران ج ۶).
باشت و بابوئی بخش گچساران شهرستان
بهبهان و ۲۴۰ تن سکنه دارد. (از فرهنگ
جغرافیایی ایران ج ۶).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِخ) مخفف شوشتر:
باغی که بد از برف چو گنجینهٔ نداف
بنگرش چو دیبای ملحم شده چون شوش.
ناصرخسرو.
باغی که بد از برف چو گنجینهٔ نداف
بنگرش چو دیبای ملحم شده چون شوش.
ناصرخسرو.
Arapça - Fransızca sözlük Metni çevir
شَوَّشَ
['ʃawːaʃa]
v
بَلْبَلَ perturber, mettre la confusion dans
◊
شَوَّشَ فِكْرَهُ — Il l'a perturbé.
Arapça - İngilizce sözlük Metni çevir
شَوّشَ: بَلْبَلَ، جَعَلَهُ مُضْطَرِباً
to confuse, mix up, jumble (up), muddle, disorder, disarrange, disarray, disorganize, unsettle, derange, perturb, disturb, disrupt, throw into disorder or chaos or confusion
Arapça - Rusca sözlük Metni çevir
شَوَّشَ
п. II
1) расстраивать, портить, нарушать; запутывать, дезорганизовывать, вносить путаницу (во что فى) ; искажать (напр. текст) ; создавать радиопомехи
2) заражать (болезнью)
* * *
ааа
1) спутывать, смешивать
2) расстраивать; дезорганизовать