Güş - گش
The entry is a dictionary list for the word Güş - گش
گش Arapça ve farsça anlamları
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ گُ ] (اِ) رشیدی گوید: گش... بلغم،
چنانکه خواجه در ترجمهٔ مقالات
ارسطاطالیس گفته که «درستی روان بکمی
گش و خون است». این عبارت منقول از
رساله تفاحیه به قلم افضل الدین محمد
کاشانی است و در مصنفات افضل الدین چ ...
چنانکه خواجه در ترجمهٔ مقالات
ارسطاطالیس گفته که «درستی روان بکمی
گش و خون است». این عبارت منقول از
رساله تفاحیه به قلم افضل الدین محمد
کاشانی است و در مصنفات افضل الدین چ ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ گِ ] (اِ) دل را گویند که بعربی قلب
خوانند. (برهان) (آنندراج):
از دهان وی و پلیدی او
هرکه دیدش بر او بشورد گش.
پوربهای جامی (از آنندراج).
خوانند. (برهان) (آنندراج):
از دهان وی و پلیدی او
هرکه دیدش بر او بشورد گش.
پوربهای جامی (از آنندراج).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ گَ ] (ص) خوب و خوش رفتار با ناز و
تکبر. (برهان) (آنندراج) (فرهنگ رشیدی)
(جهانگیری) (غیاث). نازان و شادمان.
(صحاح الفرس). کَش :
فتنه شدم بر آن صنم گش تر
خاصه بدان دو نرگس دلکش تر.
دقیقی (از صحاح الفرس).
همانا برآمد یکی ...
تکبر. (برهان) (آنندراج) (فرهنگ رشیدی)
(جهانگیری) (غیاث). نازان و شادمان.
(صحاح الفرس). کَش :
فتنه شدم بر آن صنم گش تر
خاصه بدان دو نرگس دلکش تر.
دقیقی (از صحاح الفرس).
همانا برآمد یکی ...
Farsça - Lehçe sözlük Metni çevir
cynamon; czosnek; grzyb; hiacynt; irys; jagoda; jaśmin; jesion; karczoch; len; mięta; narcyz; obstawać; popiół; przylegać; przywierać; rzodkiew; rzodkiewka; stosować; stroik; stronnik; szparag; tęcza; trzcina; trzcinowy; trzymać; winogrono; włókno; zmartwienie; zwolennik