kas - قاص
The entry is a dictionary list for the word kas - قاص
قاص Arapça ve farsça anlamları
Arapça - Türkçe sözlük
dış; hikâyeci; masalcı; öykücü; uzak
Arapça - Türkçe sözlük
I
قَاصٍ
1. dış
Anlamı: iki veya ikiden çok şeyde merkeze daha uzak olan
2. uzak
Anlamı: gidimesi çok süren, çok ötelerde bulunan
II
قاصّ
1. hikâyeci
Anlamı: hikâye yazarı, öykücü
2. öykücü
Anlamı: hikâyeci
3. masalcı
Anlamı: masal anlatan
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ قاص ص ] (ع ص) قصه گو.
داستان سرا. داستان گو. قصه خوان. (فرهنگ
نظام) (غیاث اللغات). قصه کننده. (مهذب
الاسماء). وانمودکنندهٔ احوال. (ناظم الاطباء).
|| بر پی کسی آینده و خبر دهنده. (فرهنگ
نظام). (غیاث ...
داستان سرا. داستان گو. قصه خوان. (فرهنگ
نظام) (غیاث اللغات). قصه کننده. (مهذب
الاسماء). وانمودکنندهٔ احوال. (ناظم الاطباء).
|| بر پی کسی آینده و خبر دهنده. (فرهنگ
نظام). (غیاث ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ قاص ص ] (ع ص) نسبت است به
قص و موعظه و جماعتی به این عنوان
مشهورند. (الانساب سمعانی).
قص و موعظه و جماعتی به این عنوان
مشهورند. (الانساب سمعانی).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ قاص ص ] (اِخ) ابوابراهیم بن
ابوسلیمان. وی از یعقوب بن مجاهد ابی حرزه
روایت دارد و عبدالعزیزبن عبداللََّه اوسی از او
روایت کند. (الانساب سمعانی).
ابوسلیمان. وی از یعقوب بن مجاهد ابی حرزه
روایت دارد و عبدالعزیزبن عبداللََّه اوسی از او
روایت کند. (الانساب سمعانی).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ قاص ص ] (اِخ) ابواحمد زبیری مطیع.
یحیی بن معین گوید: وی داستانگو بوده است.
(الانساب سمعانی).
یحیی بن معین گوید: وی داستانگو بوده است.
(الانساب سمعانی).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ قاص ص ] (اِخ) احمدبن حسن بن
عمران، مکنی به ابوبکر. داستانگوی و از مردم
بغداد است. وی از احمدبن منصور رمادی و
محمدبن اسحاق صیانی روایت دارد و
احمدبن فرح بن حجاج از او روایت کند.
شلاج گوید که به ...
عمران، مکنی به ابوبکر. داستانگوی و از مردم
بغداد است. وی از احمدبن منصور رمادی و
محمدبن اسحاق صیانی روایت دارد و
احمدبن فرح بن حجاج از او روایت کند.
شلاج گوید که به ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ قاص ص ] (اِخ) احمدبن ابی احمد،
مکنی به ابوالعباس طبری و ملقب به الامام
القاص. پیشوای مردم زمان خود و دارای
تألیفات در فقه و فرائض و ادبیات بود. وی
فقه را نزد ابوالعباس بن سریح آموخت و ...
مکنی به ابوالعباس طبری و ملقب به الامام
القاص. پیشوای مردم زمان خود و دارای
تألیفات در فقه و فرائض و ادبیات بود. وی
فقه را نزد ابوالعباس بن سریح آموخت و ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ قاص ص ] (اِخ) بغدادی عبدوس بن
محمد. داستانگوی بغداد است. وی به مصر
وارد شد و در آنجا به داستانگوئی و ذکر
احادیث پرداخت و در جمادی الاولی سال
۲۵۲ یا ۲۵۳ هـ . ق. وفات یافت. (الانساب
سمعانی).
محمد. داستانگوی بغداد است. وی به مصر
وارد شد و در آنجا به داستانگوئی و ذکر
احادیث پرداخت و در جمادی الاولی سال
۲۵۲ یا ۲۵۳ هـ . ق. وفات یافت. (الانساب
سمعانی).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ قاص ص ] (اِخ) بغدادی. محمدبن
عباس بن حسین، مکنی به ابوبکر. ابوبکر
حافظ خطیب در تاریخ خود از او یاد کرده و
چنین آرد: وی شیخ فقیر و مستمندی بود که
در جامع منصور در بغداد و در راهها ...
عباس بن حسین، مکنی به ابوبکر. ابوبکر
حافظ خطیب در تاریخ خود از او یاد کرده و
چنین آرد: وی شیخ فقیر و مستمندی بود که
در جامع منصور در بغداد و در راهها ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ قاص ص ] (اِخ) قرطبی. محمدبن
کعب بن سلیم قرطبی، مکنی به ابوحمزه. وی
از زیدبن ارقم روایت دارد. (الانساب
سمعانی).
کعب بن سلیم قرطبی، مکنی به ابوحمزه. وی
از زیدبن ارقم روایت دارد. (الانساب
سمعانی).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ قاص ص ] (اِخ) کرمانی.
عبدالرحمن بن ابراهیم. وی ساکن کرمان بود،
سپس به بصره رفت. او از علاءبن
عبدالرحمان روایت کند. عدالت وی ثابت
نیست و احادیثی که فقط از او روایت شده
باشد مورد قبول و اعتماد نیست. ...
عبدالرحمن بن ابراهیم. وی ساکن کرمان بود،
سپس به بصره رفت. او از علاءبن
عبدالرحمان روایت کند. عدالت وی ثابت
نیست و احادیثی که فقط از او روایت شده
باشد مورد قبول و اعتماد نیست. ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ قاص ص ] (اِخ) کوفی. عمربن ذر
ذهبی. داستانگوی مردم کوفه است. (الانساب
سمعانی).
ذهبی. داستانگوی مردم کوفه است. (الانساب
سمعانی).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ قاص ص ] (اِخ) کوفی. محمدبن
عبدالرحمن قرشی کوفی، مکنی به ابوعمرو.
وی از پدرش و عکرمه روایت کند و سلیمان
تیمی و ثوری و شریک و ابومعاویه ضریر و
فرزند فرزندش اسباط از او روایت دارند.
(الانساب سمعانی).
عبدالرحمن قرشی کوفی، مکنی به ابوعمرو.
وی از پدرش و عکرمه روایت کند و سلیمان
تیمی و ثوری و شریک و ابومعاویه ضریر و
فرزند فرزندش اسباط از او روایت دارند.
(الانساب سمعانی).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ قاص ص ] (اِخ) مدنی. عطاربن یسار.
داستانگوی مردم مدینه است. (الانساب
سمعانی).
داستانگوی مردم مدینه است. (الانساب
سمعانی).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ قاص ص ] (اِخ) مدنی محمدبن قیس.
قاص (داستانسرای) عمربن عبدالعزیز است.
وی در مدینه داستانسرائی میکرد. از ابوهریره
و جابر به طرز مرسل و ابوسلمةبن
عبدالرحمن و ابوصرمة و عمربن عبدالعزیز
روایت کند، و از وی سلیمان نمی و لیث ...
قاص (داستانسرای) عمربن عبدالعزیز است.
وی در مدینه داستانسرائی میکرد. از ابوهریره
و جابر به طرز مرسل و ابوسلمةبن
عبدالرحمن و ابوصرمة و عمربن عبدالعزیز
روایت کند، و از وی سلیمان نمی و لیث ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ قاص ص ] (اِخ) مدنی. یعقوب بن
مجاهد مدنی محرومی، مکنی به ابویوسف و
ملقب به ابوحرزه. وی از عبادةبن ولید و
محمدبن کعب و قاسم بن محمد روایت کند و
حاتم بن اسماعیل و یحیی بن ایوب و یحیی بن ...
مجاهد مدنی محرومی، مکنی به ابویوسف و
ملقب به ابوحرزه. وی از عبادةبن ولید و
محمدبن کعب و قاسم بن محمد روایت کند و
حاتم بن اسماعیل و یحیی بن ایوب و یحیی بن ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ قاص ص ] (اِخ) مکی. سعیدبن
حسان. داستانگوی مردم مکه است. وی از
عروةبن عیاض از جابر روایت کند، و
سفین بن عیینة از او روایت دارد. (الانساب
سمعانی).
حسان. داستانگوی مردم مکه است. وی از
عروةبن عیاض از جابر روایت کند، و
سفین بن عیینة از او روایت دارد. (الانساب
سمعانی).
Arapça - Fransızca sözlük Metni çevir
I قاصٍ
['qaːsʼin]
adj
بَعيدٌ m éloigné
◊
قَرْيَةٌ قاصِيَةٌ — un village éloigné
♦ مَعْروفٌ للقاصي والدّاني Le proche et le lointain le savent bien.
II قاصٌّ
['qaːsʼː]
n m
كاتِبُ قِصَّةٍ m conteur
◊
زكريا تامر قاصٌّ مَعْروفٌ — Zacharia Tamer est un conteur célèbre.
Arapça - İngilizce sözlük Metni çevir
قاصّ: عاقَبَ
to punish, chastise, castigate, chasten, discipline, inflict punishment on
Arapça - İngilizce sözlük Metni çevir
قاصّ (في تَسْوِيَةِ الدّيُونِ إلخ)
to set off, offset, clear; to settle accounts with; to be quits with, be even with
Arapça - Rusca sözlük Metni çevir
قَاصٍ
ж. قَاصِيَةٌ
далёкий, отдалённый; * القاصى و الدانى все без исключения, все поголовно (букв. далёкий и близкий)
Arapça - Rusca sözlük Metni çevir
I
قَاصَّ
п. III
1
1) отплачивать тем же, мстить
2) выдвигать встречный иск; контрпретензию
3) расплачиваться, рассчитываться, возмещать
II
قَاصٌّ
мн. قُصَّاصٌ
рассказчик
kas - قاص other entries
Next Words
Words according to the Latin alphabet.