Zebâb - زباب
The entry is a dictionary list for the word Zebâb - زباب
زباب Arapça ve farsça anlamları
Arapça - Arapça sözlük Metni çevir
معجم اللغة العربية المعاصرة
زَبَّاب [مفرد]:
1- بائع الزَّبيب.
2- (حن) حيوان من الثدييّات يشبه الفأر، له أنف طويل مدبّب وعينان وأذنان صغيرتان، يأكل الحشرات.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ زَ ] (ع اِ) موش کر. واحد آن زبابة.
(مهذب الاسماء). زبابه: موش کر. ج، زُباب.
(صراح). زباب جِ زبابه: موش کر. (اقرب
الموارد). موش کلان کر و ج، زُباب است.
(منتهی الارب) (آنندراج). زباب موشی است
بزرگ و کر. ...
(مهذب الاسماء). زبابه: موش کر. ج، زُباب.
(صراح). زباب جِ زبابه: موش کر. (اقرب
الموارد). موش کلان کر و ج، زُباب است.
(منتهی الارب) (آنندراج). زباب موشی است
بزرگ و کر. ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ زَبْ با ] (ع ص) مویزفروش. (منتهی
الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). زباب
مانند زبیبی فروشندهٔ زبیب است. (تاج
العروس).
الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). زباب
مانند زبیبی فروشندهٔ زبیب است. (تاج
العروس).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ زَ ] (اِخ) ابن رمیلهٔ شاعر و برادر
اشهب است. (منتهی الارب) (آنندراج). زباب
برادر اشهب است و پدرشان ثور و مادرشان
رمیلة است و فرزدق دربارهٔ زباب گوید:
دعا دعوة الحبلی زباب و قد رأی
بنی فطن هزّوالقنا فتزعزعا.
و ...
اشهب است. (منتهی الارب) (آنندراج). زباب
برادر اشهب است و پدرشان ثور و مادرشان
رمیلة است و فرزدق دربارهٔ زباب گوید:
دعا دعوة الحبلی زباب و قد رأی
بنی فطن هزّوالقنا فتزعزعا.
و ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ زَبْ با ] (اِخ) لغتی است در زباب (ابن
رمیله شاعر برادر اشهب) برطبق ضبط حافظ.
(تاج العروس). رجوع به زباب شود.
رمیله شاعر برادر اشهب) برطبق ضبط حافظ.
(تاج العروس). رجوع به زباب شود.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ زَبْ با ] (اِخ) پدر حجیر از بنی عامربن
صعصعة جد بزرگ صفّیة مادر حرث بن
عبدالمطلب بن هاشم است. (تاج العروس).
رجوع به منتهی الارب شود.
صعصعة جد بزرگ صفّیة مادر حرث بن
عبدالمطلب بن هاشم است. (تاج العروس).
رجوع به منتهی الارب شود.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ زَبْ با ] (اِخ) علی بن ابراهیم محدث
است. (منتهی الارب). علی بن ابراهیم زباب.
محدث از عمربن علک مروزی نقل حدیث
کرده و ابوزرعة روح بن محمد از او روایت
دارد. (تاج العروس).
است. (منتهی الارب). علی بن ابراهیم زباب.
محدث از عمربن علک مروزی نقل حدیث
کرده و ابوزرعة روح بن محمد از او روایت
دارد. (تاج العروس).
Next Words