zem - زم
The entry is a dictionary list for the word zem - زم
زم Arapça ve farsça anlamları
Arapça - Arapça sözlük Metni çevir
I
معجم اللغة العربية المعاصرة
زمَّ زَمَمْتُ، يَزُمّ، ازْمُمْ/ زُمَّ، زَمًّا، فهو زامّ، والمفعول مَزْموم
• زمّ فلانٌ الشَّيءَ: شدّه بالزِّمام وهو سَير يُربط به ويُشدّ "زمّ المريضُ رأسَه بسبب الصداع- زمَّ الرّجلُ البعيرَ: جعلَ له زِمامًا- زمّ النَّعلَ".
II
معجم اللغة العربية المعاصرة
زَمّ [مفرد]: مصدر زمَّ.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ زَ ] (اِ) بمعنی سرما باشد که در مقابل
گرماست و لهذا ایام سرما را زمستان گویند.
(برهان) (از فرهنگ جهانگیری) (از فرهنگ
رشیدی). سرما. ضد گرما. (ناظم الاطباء).
سرما و سردی. (از فرهنگ فارسی معین).
سرد، لهذا فصل سرما را ...
گرماست و لهذا ایام سرما را زمستان گویند.
(برهان) (از فرهنگ جهانگیری) (از فرهنگ
رشیدی). سرما. ضد گرما. (ناظم الاطباء).
سرما و سردی. (از فرهنگ فارسی معین).
سرد، لهذا فصل سرما را ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ زَم م ] (ع مص) بستن. || برداشتن و
بلند کردن شتر سر خود را از درد بینی.
|| بلند کردن مرد سر خود را. (منتهی
الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب
الموارد). ...
بلند کردن شتر سر خود را از درد بینی.
|| بلند کردن مرد سر خود را. (منتهی
الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب
الموارد). ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ زَ / زَم م ] (اِخ) نام رودخانه ای است و
بعضی گویند نام شهری است که این رودخانه
از پهلوی آن می گذرد و بدان شهر
موسومست. (برهان) (از فرهنگ جهانگیری)
(از انجمن آرا) (از آنندراج). نام رودی است
در ...
بعضی گویند نام شهری است که این رودخانه
از پهلوی آن می گذرد و بدان شهر
موسومست. (برهان) (از فرهنگ جهانگیری)
(از انجمن آرا) (از آنندراج). نام رودی است
در ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ زَ ] (اِخ) نام چشمه ای است و بعضی
چشمهٔ زمزم را گویند. (برهان) (از فرهنگ
جهانگیری). نام چاهی در مسجدالحرام که به
چاه زمزم معروف است. (ناظم الاطباء).
رجوع به زمزم شود.
چشمهٔ زمزم را گویند. (برهان) (از فرهنگ
جهانگیری). نام چاهی در مسجدالحرام که به
چاه زمزم معروف است. (ناظم الاطباء).
رجوع به زمزم شود.
Arapça - İngilizce sözlük Metni çevir
زَمّ: شَدّ، غَضّنَ، قَلّصَ
to tighten, draw tight; to tuck, pucker, draw together, gather up in folds; to constringe, constrict, contract
Arapça - Rusca sözlük Metni çevir
زَمَّ
п. I
а/у زَمٌّ
связывать; привязывать; закреплять; стягивать, сжимать; زمّ شفتيه сжать губы; زمّ البعير надеть на верблюда повод; * زمّ بأنفه задирать нос, важничать
zem - زم other entries
Next Words
Words according to the Latin alphabet.