rest - رست
The entry is a dictionary list for the word rest - رست
رست Arapça ve farsça anlamları
Arapça - Arapça sözlük Metni çevir
I
الوسيط
(رَسْت): أَول المقامات السبعة الأَصَلية في الموسيقى.(فارسي).
II
معجم اللغة العربية المعاصرة
رَسْت [مفرد]: (سق) أوّل المقامات السَّبْعة الأصليّة في الموسيقى.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ رَ ] (مص مرخم، اِمص) رَستن و
آزادی و رهایی و خلاصی و نجات. (ناظم
الاطباء). ماضی رستن یا مصدر مرخم آن.
خلاص شدن و نجات یافتن. (لغت محلی
شوشتر نسخهٔ خطی کتابخانهٔ مؤلف). گاهی به
معنی مصدری یعنی خلاص شدن ...
آزادی و رهایی و خلاصی و نجات. (ناظم
الاطباء). ماضی رستن یا مصدر مرخم آن.
خلاص شدن و نجات یافتن. (لغت محلی
شوشتر نسخهٔ خطی کتابخانهٔ مؤلف). گاهی به
معنی مصدری یعنی خلاص شدن ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ رُ ] (مص مرخم، اِمص) رُستن. (ناظم
الاطباء). مصدر مرخم رُستن. روییدن و سبز
شدن و سبزه از زمین برآمدن. (لغت محلی
شوشتر نسخهٔ خطی کتابخانهٔ مؤلف). روییدن.
(از فرهنگ جهانگیری). گاهی به معنی
مصدری یعنی روییدن از زمین. (از شعوری ...
الاطباء). مصدر مرخم رُستن. روییدن و سبز
شدن و سبزه از زمین برآمدن. (لغت محلی
شوشتر نسخهٔ خطی کتابخانهٔ مؤلف). روییدن.
(از فرهنگ جهانگیری). گاهی به معنی
مصدری یعنی روییدن از زمین. (از شعوری ...