arslan - ارسلان
The entry is a dictionary list for the word arslan - ارسلان
ارسلان Arapça ve farsça anlamları
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ اَ سَ ] (ترکی، اِ) شیر. (مؤید
الفضلاء). شیر درنده. (غیاث). اسد. (غیاث)
(آنندراج). مجازاً مرد شجاع :
آنچه منصب میکند با جاهلان
از فضیحت، کی کند صد ارسلان.مولوی.
چشم می مالم که آن هفت ارسلان
تا کیانند و چه دارند از ...
الفضلاء). شیر درنده. (غیاث). اسد. (غیاث)
(آنندراج). مجازاً مرد شجاع :
آنچه منصب میکند با جاهلان
از فضیحت، کی کند صد ارسلان.مولوی.
چشم می مالم که آن هفت ارسلان
تا کیانند و چه دارند از ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ اَ سَ ] (اِخ) نام پدر کسری
خرماز بقول ابن البلخی در فارسنامه. (چ
کمبریج ص ۲۴).
خرماز بقول ابن البلخی در فارسنامه. (چ
کمبریج ص ۲۴).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ اَ سَ ] (اِخ) از غلامان سرای
سلطان محمود غزنوی. (تاریخ بیهقی چ
فیاض ص ۱۳۳).
سلطان محمود غزنوی. (تاریخ بیهقی چ
فیاض ص ۱۳۳).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ اَ سَ ] (اِخ) در تاریخ بیهقی (چ
فیاض ص ۵۱۹) آمده: و روز چهارشنبه
چهارم جمادی الاولی بکوشک دشت لنگان
بازآمد [ احمدحسن ] و روز دیگر نامه رسید
بگذشته شدن ساتلمش حاجب ارسلان و امیر
او را برکشیده ...
فیاض ص ۵۱۹) آمده: و روز چهارشنبه
چهارم جمادی الاولی بکوشک دشت لنگان
بازآمد [ احمدحسن ] و روز دیگر نامه رسید
بگذشته شدن ساتلمش حاجب ارسلان و امیر
او را برکشیده ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ اَ سَ ] (اِخ) مؤلف مجمل
التواریخ آرد (ص ۳۸۸): «در سال سیصد و
هشتاد و نه... ابوالفوارس عبدالملک بن نوح
بنشست و فایق خادم بمرد و کار محمود و
سبکتکین اندر خراسان بزرگ شد، و لشکر
سیمجور و فایق هزیمت ...
التواریخ آرد (ص ۳۸۸): «در سال سیصد و
هشتاد و نه... ابوالفوارس عبدالملک بن نوح
بنشست و فایق خادم بمرد و کار محمود و
سبکتکین اندر خراسان بزرگ شد، و لشکر
سیمجور و فایق هزیمت ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ اَ سَ ] (اِخ) امیرزاده ای در بلخ
در فتنهٔ مغول. (جهانگشای جوینی چ لیدن ج
۱ ص ۱۳۱).
در فتنهٔ مغول. (جهانگشای جوینی چ لیدن ج
۱ ص ۱۳۱).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ اَ سَ ] (اِخ) از نوینان و سرداران
عهد غازان خان که با دیگر امراء، قصد قتل
غازان و امیرنوروز کرد. (حبط ج ۲ ص ۵۰).
عهد غازان خان که با دیگر امراء، قصد قتل
غازان و امیرنوروز کرد. (حبط ج ۲ ص ۵۰).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ اَ سَ ] (اِخ) (شیخ...) از امرای
تیمور در جنگ با سلطان احمدبن شیخ اویس
ایلخانی و با هندوان. (حبط ج ۲ ص ۱۴۷،
۱۵۴).
تیمور در جنگ با سلطان احمدبن شیخ اویس
ایلخانی و با هندوان. (حبط ج ۲ ص ۱۴۷،
۱۵۴).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ اَ سَ ] (اِخ) آخُرسالار از امرای
فایق. نوح بن منصور به والی جوزجان
ابوالحرث فریغونی مثال فرستاد تا بدفع او
[ فایق ] قیام کند. ابوالحرث بوش بسیار
فراهم آورد و بجنگ او رفت و فایق ارسلان
نامی که ...
فایق. نوح بن منصور به والی جوزجان
ابوالحرث فریغونی مثال فرستاد تا بدفع او
[ فایق ] قیام کند. ابوالحرث بوش بسیار
فراهم آورد و بجنگ او رفت و فایق ارسلان
نامی که ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ اَ سَ ] (اِخ) ابن سلجوق. بروایت
ابن اثیر وی برادر میکائیل و موسی از سران
سلاجقه است. در شجرةالنسب سلاجقه در
طبقات سلاطین اسلام نام او ارسلان یبغو
[ کذا ] آمده است. در تاریخ سلاجقه
عمادالدین محمدبن محمدبن ...
ابن اثیر وی برادر میکائیل و موسی از سران
سلاجقه است. در شجرةالنسب سلاجقه در
طبقات سلاطین اسلام نام او ارسلان یبغو
[ کذا ] آمده است. در تاریخ سلاجقه
عمادالدین محمدبن محمدبن ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ اَ سَ ] (اِخ) ابن طغرل
(سلطان...). رجوع به ارسلانشاه ابن طغرل
شود.
(سلطان...). رجوع به ارسلانشاه ابن طغرل
شود.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ اَ سَ ] (اِخ) ابن عبداللََّه
البساسیری الترکی مکنی به ابوالحرث. مقدّم
اتراک بغداد. گویند او در اول مملوک
بهاءالدولةبن عضدالدولة ابن بویه بود و این
بساسیری همان کس است که بر امام القائم
بامراللََّه به بغداد خروج ...
البساسیری الترکی مکنی به ابوالحرث. مقدّم
اتراک بغداد. گویند او در اول مملوک
بهاءالدولةبن عضدالدولة ابن بویه بود و این
بساسیری همان کس است که بر امام القائم
بامراللََّه به بغداد خروج ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ اَ سَ ] (اِخ) ابن مسعودبن
ابراهیم بن مسعودبن محمودبن سبکتکین
غزنوی ملقب بسلطان الدوله و ابوالملوک. بعد
از فوت مسعودبن ابراهیم (۵۰۸ هـ . ق.) ولدش
کمال الدوله شیرزاد قدم بر مسند سروری نهاد
و چون یک سال از ...
ابراهیم بن مسعودبن محمودبن سبکتکین
غزنوی ملقب بسلطان الدوله و ابوالملوک. بعد
از فوت مسعودبن ابراهیم (۵۰۸ هـ . ق.) ولدش
کمال الدوله شیرزاد قدم بر مسند سروری نهاد
و چون یک سال از ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ اَ سَ ] (اِخ) ابن یعقوب بن
عبدالرحمن الجعبری. وی یکی از زهاد و
صلحای مشهور دمشق است و وفات او۶۹۹
هـ . ق. بود و قبر وی در دمشق معروف است و
جاده ای که بدان رود بنام او خوانده ...
عبدالرحمن الجعبری. وی یکی از زهاد و
صلحای مشهور دمشق است و وفات او۶۹۹
هـ . ق. بود و قبر وی در دمشق معروف است و
جاده ای که بدان رود بنام او خوانده ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ اَ سَ ] (اِخ) تتارخان نام او
محمد. و سیزدهمین از حکام بنگاله است در
سال ۶۵۹ هـ . ق. (؟). (طبقات سلاطین اسلام
ص ۲۷۵).
محمد. و سیزدهمین از حکام بنگاله است در
سال ۶۵۹ هـ . ق. (؟). (طبقات سلاطین اسلام
ص ۲۷۵).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ اَ سَ ] (اِخ) جاذب. از امرای
مقتدر و حاجب سلطان محمود غزنوی.
رجوع بتاریخ بیهقی چ فیاض ص ۶۸، ۹۲،
۱۳۹، ۱۴۰، ۲۳۳، ۲۶۶، ۴۸۱، ۵۳۰، ۵۳۷،
۶۴۳، ۶۷۹ و ترجمهٔ تاریخ یمینی ص ۱۷۲،
۱۷۳، ۱۹۱، ۲۶۳، ۲۶۴، ۲۶۵، ۲۶۷، ...
مقتدر و حاجب سلطان محمود غزنوی.
رجوع بتاریخ بیهقی چ فیاض ص ۶۸، ۹۲،
۱۳۹، ۱۴۰، ۲۳۳، ۲۶۶، ۴۸۱، ۵۳۰، ۵۳۷،
۶۴۳، ۶۷۹ و ترجمهٔ تاریخ یمینی ص ۱۷۲،
۱۷۳، ۱۹۱، ۲۶۳، ۲۶۴، ۲۶۵، ۲۶۷، ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ اَ سَ ] (اِخ) خواجه ترخان از
امرای عهد شاهرخ میرزا و از همراهان
الغ بیگ و میرزا ابراهیم سلطان در توجه
بجانب بخارا. (حبط ج ۲ ص ۱۷۵ و ۱۹۹ و
۲۰۰).
امرای عهد شاهرخ میرزا و از همراهان
الغ بیگ و میرزا ابراهیم سلطان در توجه
بجانب بخارا. (حبط ج ۲ ص ۱۷۵ و ۱۹۹ و
۲۰۰).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ اَ سَ ] (اِخ) سلطان الدولة. رجوع
به ارسلانشاه بن مسعود غزنوی شود.
به ارسلانشاه بن مسعود غزنوی شود.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ اَ سَ ] (اِخ) سمرقندی از امرای
ابوعلی سیمجور. رجوع بتاریخ بیهقی چ
فیاض ص ۲۰۷ و رجوع به ارسلان بیک شود.
ابوعلی سیمجور. رجوع بتاریخ بیهقی چ
فیاض ص ۲۰۷ و رجوع به ارسلان بیک شود.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ اَ سَ ] (اِخ) هندوبچه. والی
قهستان و از امرا و قوّاد سلطان محمود که بر
سر ابوالقاسم سیمجور تاخته او را بولایت
جنابذ انداخت. (ترجمهٔ تاریخ یمینی ص
۲۷۰، ۲۷۱).
قهستان و از امرا و قوّاد سلطان محمود که بر
سر ابوالقاسم سیمجور تاخته او را بولایت
جنابذ انداخت. (ترجمهٔ تاریخ یمینی ص
۲۷۰، ۲۷۱).
arslan - ارسلان other entries
Next Words
Words according to the Latin alphabet.