بلاش
The entry is a dictionary list for the word بلاش
بلاش Arapça ve farsça anlamları
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ بِ ] (ق مرکب) بلاژ. بی تقریب.
بی سبب. بی جهت. (برهان) (آنندراج).
فرهنگها کلمه را ساده گرفته اند اما مرکب از
ب +لاش می نماید، و لاش به معنی عبث و
بیهوده و غارت و تاراج است :
بدین رزمگاه ...
بی سبب. بی جهت. (برهان) (آنندراج).
فرهنگها کلمه را ساده گرفته اند اما مرکب از
ب +لاش می نماید، و لاش به معنی عبث و
بیهوده و غارت و تاراج است :
بدین رزمگاه ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ بَ ] (اِ) پسر یزدگرد دوم و برادر
فیروز است (جلوس ۴۸۳ م. وفات ۴۸۷ م.)
نوزدهمین پادشاه ساسانی. وی با خوشنواز
صلح کرد و دین عیسوی را در ارمنستان
برسمیت شناخت. (فرهنگ فارسی معین).
خوارزمی در مفاتیح العلوم او را پسر ...
فیروز است (جلوس ۴۸۳ م. وفات ۴۸۷ م.)
نوزدهمین پادشاه ساسانی. وی با خوشنواز
صلح کرد و دین عیسوی را در ارمنستان
برسمیت شناخت. (فرهنگ فارسی معین).
خوارزمی در مفاتیح العلوم او را پسر ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ بَ ] (اِخ) نام شهری و مدینه ای.
(برهان). شهری است که بلاش ساخته و بنام
او موسوم بوده و آن را بلاشگرد می گویند،
گویند در چهارفرسنگی مرو شاهجان بوده
است. (آنندراج). || نام جزیره ای ...
(برهان). شهری است که بلاش ساخته و بنام
او موسوم بوده و آن را بلاشگرد می گویند،
گویند در چهارفرسنگی مرو شاهجان بوده
است. (آنندراج). || نام جزیره ای ...