Fî - فی
The entry is a dictionary list for the word Fî - فی
فی Arapça ve farsça anlamları
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(ع حرف جر) حرف جر است. (منتهی
الارب). حرف جر است و ده معنی دارد: یکی
معنی ظرفیت حقیقی : {/B«غُلِبَتِ
اَلرُّومُ `فِی أَدْنَی اَلْأَرْضِ وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ
سَیَغْلِبُونَ `فِی بِضْعِ سِنِینَ » ۱-۱۴۳۰:۲
الارب). حرف جر است و ده معنی دارد: یکی
معنی ظرفیت حقیقی : {/B«غُلِبَتِ
اَلرُّومُ `فِی أَدْنَی اَلْأَرْضِ وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ
سَیَغْلِبُونَ `فِی بِضْعِ سِنِینَ » ۱-۱۴۳۰:۲
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ فَ / فِ ] (از ع، اِ) مخفف فی ء. سایهٔ هر
چیز پس از زوال. سایهٔ هر شی ء که بعد از
نصف النهار باشد. (فرهنگ فارسی معین):
خوار خواهد رخ خورشید مگر وقت زوال
قصر میمون تو را ناقص ...
چیز پس از زوال. سایهٔ هر شی ء که بعد از
نصف النهار باشد. (فرهنگ فارسی معین):
خوار خواهد رخ خورشید مگر وقت زوال
قصر میمون تو را ناقص ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(یونانی، حرف، اِ) نام حرف بیست ویکم
از حروف یونانی. (یادداشت مؤلف).
از حروف یونانی. (یادداشت مؤلف).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(ع اِ) حرف فاء عربی و فارسی را نیز
«فی» نامیده اند:
بر دامن کوهسار حلمش
سر پیش فکنده قاف چون فی.
اثیر اخسیکتی.
قاف از کتابت تو یک حرف خواند وز شرم
بر اوج امتحان شد گردن شکسته چون فی.
اثیر ...
«فی» نامیده اند:
بر دامن کوهسار حلمش
سر پیش فکنده قاف چون فی.
اثیر اخسیکتی.
قاف از کتابت تو یک حرف خواند وز شرم
بر اوج امتحان شد گردن شکسته چون فی.
اثیر ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ فَ ی ی ] (اِخ) از قرای سغد. (معجم
البلدان). در بخاراست، پل فی محلی است در
نزدیکی آن. (از یادداشتهای مؤلف). در شعر
فارسی به تخفیف یاء به کار رفته، و این ضبط
درست تر مینماید:
ملیح را به بخارا ...
البلدان). در بخاراست، پل فی محلی است در
نزدیکی آن. (از یادداشتهای مؤلف). در شعر
فارسی به تخفیف یاء به کار رفته، و این ضبط
درست تر مینماید:
ملیح را به بخارا ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(از ع، حرف اضافه) به معنی «ضرب در»:
صد ذرع زمین فی پانزده قران، هزاروپانصد
قران، یعنی صد ذرع ضرب در پانزده قران.
(ناظم الاطباء). ده من نان، فی دو قران، دو
تومان. (یادداشت مؤلف).
- فی زدن؛ تعیین قیمت کردن. ...
صد ذرع زمین فی پانزده قران، هزاروپانصد
قران، یعنی صد ذرع ضرب در پانزده قران.
(ناظم الاطباء). ده من نان، فی دو قران، دو
تومان. (یادداشت مؤلف).
- فی زدن؛ تعیین قیمت کردن. ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(فَ یْ) [ ع . فی ء ] (اِ.) 1 - سایه . 2 - غنیمت . 3 - دسته ای از پرندگان .