kıba - قباع
The entry is a dictionary list for the word kıba - قباع
قباع Arapça ve farsça anlamları
Arapça - Türkçe sözlük
kirpi
Arapça - Türkçe sözlük
قُبَاع
kirpi
Anlamı: sırtı dikenlerle kaplı memeli hayvan
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ قِ ] (ع مص) قبع. سر در پوست
کشیدن. || بینی فشاندن خوک. گویند: له
قباع کقباع الخنزیر. (منتهی الارب). رجوع به
قَبع شود.
کشیدن. || بینی فشاندن خوک. گویند: له
قباع کقباع الخنزیر. (منتهی الارب). رجوع به
قَبع شود.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ قُ ] (ع اِ) آئینهٔ فراخ. || خارپشت.
(منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || پیمانه ای
است بزرگ. (منتهی الارب). || (ص) مرد
گول.
(منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || پیمانه ای
است بزرگ. (منتهی الارب). || (ص) مرد
گول.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ قُ ] (اِخ) لقب حارث بن عبداللََّه والی
بصره است. (منتهی الارب). و او را به این
کلمه لقب دادند زیرا که وی این پیمانه را برای
سنجش مردم آن سامان مقرر داشت و یا
هنگامی که در بصره ...
بصره است. (منتهی الارب). و او را به این
کلمه لقب دادند زیرا که وی این پیمانه را برای
سنجش مردم آن سامان مقرر داشت و یا
هنگامی که در بصره ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ قُ ] (اِخ) لقب ابن ضبهٔ جاهلی بدان
جهت که گول ترین اهل زمان خود بوده.
(منتهی الارب).
جهت که گول ترین اهل زمان خود بوده.
(منتهی الارب).