uri - عری
The entry is a dictionary list for the word uri - عری
عری Arapça ve farsça anlamları
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ عَ رْیْ ] (ع مص) پوشیدن چیزی را.
(از منتهی الارب). پوشاندن کسی را. (از
اقرب الموارد): عراه الامر، پوشید او را آن
کار. (ناظم الاطباء). || آمدن کسی را. (از
منتهی الارب) (از ناظم الاطباء).
(از منتهی الارب). پوشاندن کسی را. (از
اقرب الموارد): عراه الامر، پوشید او را آن
کار. (ناظم الاطباء). || آمدن کسی را. (از
منتهی الارب) (از ناظم الاطباء).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ عَ را ] (ع اِ) کرانه و ناحیه. (منتهی
الارب). ناحیه. (اقرب الموارد). || ساحت
سرای. (منتهی الارب). ساحة. (اقرب
الموارد). || سختی سرما. (منتهی الارب).
الارب). ناحیه. (اقرب الموارد). || ساحت
سرای. (منتهی الارب). ساحة. (اقرب
الموارد). || سختی سرما. (منتهی الارب).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ عَ را / عِ را ] (ع اِ) تکمهٔ جامه. (منتهی
الارب). دکمهٔ جامه، مقابل مادگی.
|| گوشه. (ناظم الاطباء). || دستهٔ دَلو و
کوزه و جز آن، و جای گرفت آنها. (ناظم ...
الارب). دکمهٔ جامه، مقابل مادگی.
|| گوشه. (ناظم الاطباء). || دستهٔ دَلو و
کوزه و جز آن، و جای گرفت آنها. (ناظم ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ عَ ری ی ] (ع اِ) باد سرد. (منتهی
الارب) (از اقرب الموارد). عَریّة. رجوع به
عریة شود. || صاحب لرزه که پیش از تب
آید. ج، عُراة. (یادداشت مرحوم دهخدا).
الارب) (از اقرب الموارد). عَریّة. رجوع به
عریة شود. || صاحب لرزه که پیش از تب
آید. ج، عُراة. (یادداشت مرحوم دهخدا).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ عِ رْیْ ] (ع اِ) سوراخ تکمه. جای وارد
شدن دکمه در لباس. عُری. (از اقرب الموارد).
رجوع به عُرْی شود.
شدن دکمه در لباس. عُری. (از اقرب الموارد).
رجوع به عُرْی شود.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ عِ را ] (ع اِ) در اصطلاح شطرنج آن
است که شاه شطرنج در برابر مهرهٔ حریف
افتد. (براهین العجم). شطرنج عری، یا مات
عری؛ آن است که مهره ای میان شاه و رخ افتد
که اگر آن ...
است که شاه شطرنج در برابر مهرهٔ حریف
افتد. (براهین العجم). شطرنج عری، یا مات
عری؛ آن است که مهره ای میان شاه و رخ افتد
که اگر آن ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ عُ رْیْ ] (ع مص) برهنه گردیدن.
(منتهی الارب). برهنه گردیدن و کندن پوشاک
خود را. (از ناظم الاطباء). برهنه شدن.
(المصادر زوزنی) (دهار): عری الرجل من
ثیابه؛ آن مرد لباسهای خود را کند، و در این
صورت وی ...
(منتهی الارب). برهنه گردیدن و کندن پوشاک
خود را. (از ناظم الاطباء). برهنه شدن.
(المصادر زوزنی) (دهار): عری الرجل من
ثیابه؛ آن مرد لباسهای خود را کند، و در این
صورت وی ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ عُ رْیْ ] (ع اِمص) برهنگی. خلاف
لبس. (منتهی الارب). برهنگی و بی پوشاکی.
(ناظم الاطباء): و یستحب [ فی الفرس ]
عری الناهضین، و هما عظمان فی الخد، و
ذلک من علامة العتق. (صبح الاعشی ج ۲
ص ۲۱). || ...
لبس. (منتهی الارب). برهنگی و بی پوشاکی.
(ناظم الاطباء): و یستحب [ فی الفرس ]
عری الناهضین، و هما عظمان فی الخد، و
ذلک من علامة العتق. (صبح الاعشی ج ۲
ص ۲۱). || ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ عُ را ] (ع اِمص) برهنگی. (ناظم
الاطباء). || (اِ) جِ عُروة. (منتهی الارب)
(اقرب الموارد). رجوع به عروة شود.
|| فرماندهان سپاه. (از اقرب الموارد).
الاطباء). || (اِ) جِ عُروة. (منتهی الارب)
(اقرب الموارد). رجوع به عروة شود.
|| فرماندهان سپاه. (از اقرب الموارد).