Hazarî - حضری
The entry is a dictionary list for the word Hazarî - حضری
حضری Arapça ve farsça anlamları
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ حَ ضَ ] (ص نسبی) منسوب به
حضر. ساکن شهر. ساکن حضر. شهرنشین.
شهری. (دهار). شهرباش. قراری. تخته قاپو.
مدری. مدنی. مقابل بدوی. بادوی.
بادیه نشین. چادرنشین. صحرانشین.
بیابان باش. (منتهی الارب). ساکن بادیه. و
بری. مقابل سفری :
از عطا دادن ...
حضر. ساکن شهر. ساکن حضر. شهرنشین.
شهری. (دهار). شهرباش. قراری. تخته قاپو.
مدری. مدنی. مقابل بدوی. بادوی.
بادیه نشین. چادرنشین. صحرانشین.
بیابان باش. (منتهی الارب). ساکن بادیه. و
بری. مقابل سفری :
از عطا دادن ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ حَ ضَ ] (ص نسبی) منسوب به
حضر، شهری در جزیره. از دیاربکر.
(الانساب).
حضر، شهری در جزیره. از دیاربکر.
(الانساب).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ حَ ] (ص نسبی) منسوب به حضر.
شهری باستانی است که نام او در اشعار عرب
آمده است. (الانساب).
شهری باستانی است که نام او در اشعار عرب
آمده است. (الانساب).