Mâr - مار
The entry is a dictionary list for the word Mâr - مار
مار Arapça ve farsça anlamları
Arapça - Türkçe sözlük
piyade; sârî
Arapça - Türkçe sözlük
مارّ
1. piyade
Anlamı: yaya
2. sârî
Anlamı: başkasına geçen, geçici
Farsça - Türkçe sözlük
yılan
Arapça - Arapça sözlük Metni çevir
مار: المِئْرَةُ، بالهمزة: الذَّجْلُ والعَدَاوَةُ، وجمعها مِئَرٌ. ومَئِرَ عليه وامْتَأَرَ: اعْتَقَدَ عَداوتَه. ومَأَرَ بينهم يَمْأَرُ مَأْراً وماءَرَ بينهم مُماءَرَةً ومِئاراً: أَفسد بينهم وأَغرى وعادى. وماءَرْتُهُ مُماءَرَةً، على فاعَلْتُه، وامْتَأَر فلانٌ على فلان أَي احتقد عليه. ورجل مَئِرٌ وَمِئَرٌ: مفسد بين الناس. وتَمَاءَرُوا: تفاخروا. وماءَرَهُ وماءَرَةً: فاخَرَهُ. وماءَرَهُ في فِعْلِه: ساواه؛ قال: دَعْتْ ساقَ حُرٍّ، فانْتَحى مِثْلَ صَوْتِها يُمائِرُها في فِعْله، وتُمائِرُهْ وَتَماءَرَا: تساويا؛ عن ابن الأَعرابي؛ وأَنشد: تَماءَرْتُمُ في العِزِّ حَتَّى هَلَكْتُمُ، كما أَهْلَكَ الغارُ النِّساءَ الضَّرائِرا وَأَمْرٌ مَئِرٌ وَمَئِيرٌ: شديد. يقال: هم في أَمر مَئِرٍ أَي شديد. وَمَأَرَ السِّقاءَ مَأْراً: وَسَّعَه.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِ) معروف است که به زبان عربی حیه
گویند. (برهان). حیه. (ترجمان القرآن).
حیوانی دراز و خزنده و بی دست و پای که به
تازی حیه گویند. ج، ماران. (ناظم الاطباء).
پهلوی «مار»، سانسکریت، «ماره»، این
کلمهٔ سانسکریت بمعنی میراننده و ...
گویند. (برهان). حیه. (ترجمان القرآن).
حیوانی دراز و خزنده و بی دست و پای که به
تازی حیه گویند. ج، ماران. (ناظم الاطباء).
پهلوی «مار»، سانسکریت، «ماره»، این
کلمهٔ سانسکریت بمعنی میراننده و ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِ) مخفف مادر که والده باشد. (آنندراج)
(برهان). مخفف مادر. (انجمن آرا) (فرهنگ
جهانگیری). مادر در لهجهٔ طبری. (یادداشت
به خط مرحوم دهخدا). مخفف مادر و در لهجهٔ
شوشتر بجای مادر مار گویند. (یادداشت
ایضاً). گیلکی، «مَر» (مادر). لری، اطراف
بروجرد، ...
(برهان). مخفف مادر. (انجمن آرا) (فرهنگ
جهانگیری). مادر در لهجهٔ طبری. (یادداشت
به خط مرحوم دهخدا). مخفف مادر و در لهجهٔ
شوشتر بجای مادر مار گویند. (یادداشت
ایضاً). گیلکی، «مَر» (مادر). لری، اطراف
بروجرد، ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِ) دفتر و حساب و محاسبه. (برهان).
بمعنی حساب نیز آمده که آن را آواره و آماره
و ماره نیز گویند. (آنندراج). حساب بود و آن
را اماره و آمار و ماره نیز گویند. (فرهنگ
جهانگیری). محاسبه و دفتر حساب. ...
بمعنی حساب نیز آمده که آن را آواره و آماره
و ماره نیز گویند. (آنندراج). حساب بود و آن
را اماره و آمار و ماره نیز گویند. (فرهنگ
جهانگیری). محاسبه و دفتر حساب. ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(فعل نهی) مخفف میار است که نهی و
منع از آوردن باشد. (از برهان) . کلمهٔ امر یعنی
«میار». (ناظم الاطباء):
آنچه نخواهی که من به پیش تو آرم
پیش من از قول و فعل خویش چنان مار.
ناصرخسرو (از آنندراج).
مرد را ...
منع از آوردن باشد. (از برهان) . کلمهٔ امر یعنی
«میار». (ناظم الاطباء):
آنچه نخواهی که من به پیش تو آرم
پیش من از قول و فعل خویش چنان مار.
ناصرخسرو (از آنندراج).
مرد را ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(سریانی، ص، اِ) کلمهٔ سریانی است و
معنی آن سید است، گویند «مار فلان» یعنی
«سید فلان» و بیشتر در مورد قدیسین بکار
برند و گاهی هم در مورد اسقف ها و بطارکه
استعمال کنند. مؤنث آن «مُرت» است و ماری
عبارت ...
معنی آن سید است، گویند «مار فلان» یعنی
«سید فلان» و بیشتر در مورد قدیسین بکار
برند و گاهی هم در مورد اسقف ها و بطارکه
استعمال کنند. مؤنث آن «مُرت» است و ماری
عبارت ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِ) حکام و امرای غرجستان را گویند
همچنانکه پادشاه آنجا را شار خوانند.
(برهان) (آنندراج) (از فرهنگ
جهانگیری):
درین دیار بهنگام شار و چندین مارپلنگ وار نمودند غرجگان عصیان.
فرخی (از آنندراج).
شور و مورند حسودانش اگرچه گه لاف
شار و مارند و ...
همچنانکه پادشاه آنجا را شار خوانند.
(برهان) (آنندراج) (از فرهنگ
جهانگیری):
درین دیار بهنگام شار و چندین مارپلنگ وار نمودند غرجگان عصیان.
فرخی (از آنندراج).
شور و مورند حسودانش اگرچه گه لاف
شار و مارند و ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ مارر ] (ع ص) گذرنده و در گذرنده.
(ناظم الاطباء). رونده. (آنندراج).
(ناظم الاطباء). رونده. (آنندراج).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِخ) دهی از دهستان «برزاوند»
شهرستان اردستان است که ۱۶۸ تن سکنه
دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۱).
شهرستان اردستان است که ۱۶۸ تن سکنه
دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۱).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ سر. ] (اِ.) عنوانی است که در اول اسامی قدیسان آورند؛ مانند: ماربطرس . مار
یعقوب .
یعقوب .
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِ.) جانوری است از راستة خزندگان با بدنی استوانه ای شکل و نرم که روی زمین می
خزد و انواع مختلف دارد اعم از سمی یا غیرسمی . ؛ ~ ِ خوش خط و خال کنایه از: شخص
حیله گر و نادرست .
خزد و انواع مختلف دارد اعم از سمی یا غیرسمی . ؛ ~ ِ خوش خط و خال کنایه از: شخص
حیله گر و نادرست .
Arapça - İngilizce sözlük Metni çevir
مارّ: عابِر
passing, passing by, going by, going past; passing through, going through, crossing, traversing
Arapça - Rusca sözlük Metni çevir
I
مَارٌ
святой
II
مَارَ
п. I
у مَوْرٌ
двигаться туда сюда; растекаться о жидкости
III
مَارَ
п. I
и مَيْرٌ
снабжать продовольствием, провизией (семью)
Arapça - Rusca sözlük Metni çevir
مَارٌّ
мн. مَارَّةٌ
1. проходящий; 2. прохожий; * المارّ ذكره вышеупомянутый