saz - ساز
The entry is a dictionary list for the word saz - ساز
ساز Arapça ve farsça anlamları
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِ) آلت موسیقی. آنچه که نوازند مانند
چنگ و عود و بربط و طنبور و قیچک و
قانون و امثال آن. (از برهان). نی و چنگ و هر
چه بنوازند. (رشیدی). چنگ. (شعوری).
آنچه میزنند مثل رباب و بربط و چغانه و امثال ...
چنگ و عود و بربط و طنبور و قیچک و
قانون و امثال آن. (از برهان). نی و چنگ و هر
چه بنوازند. (رشیدی). چنگ. (شعوری).
آنچه میزنند مثل رباب و بربط و چغانه و امثال ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِ) ساختگی کارها. (برهان) (انجمن آرا)
(فرهنگ خطی کتابخانهٔ لغت نامه). سامان.
(غیاث) (جهانگیری). سامان و سرانجام.
چنانکه گویند ساز و برگ و ساز و سرانجام.
(آنندراج). آمادگی. ساخت. ساختگی :
به روز هیچ نبینم ترا به شغل و به ساز
به شب کنی ...
(فرهنگ خطی کتابخانهٔ لغت نامه). سامان.
(غیاث) (جهانگیری). سامان و سرانجام.
چنانکه گویند ساز و برگ و ساز و سرانجام.
(آنندراج). آمادگی. ساخت. ساختگی :
به روز هیچ نبینم ترا به شغل و به ساز
به شب کنی ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(نف مرخم) سازندهٔ چیزی. (رشیدی)
(انجمن آرا) (آنندراج). و این در اصل وضع
صیغهٔ امر است که گاهی بمعنی فاعل مستعمل
میشود. (آنندراج). به حذف «نده» یا«ان» با
الفاظ دیگر منضم شود و اسم فاعل مرکب
سازد. در ترکیب با اسماء ذات ...
(انجمن آرا) (آنندراج). و این در اصل وضع
صیغهٔ امر است که گاهی بمعنی فاعل مستعمل
میشود. (آنندراج). به حذف «نده» یا«ان» با
الفاظ دیگر منضم شود و اسم فاعل مرکب
سازد. در ترکیب با اسماء ذات ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِخ) دهی است از دهستان بیلوار بخش
مرکزی شهرستان کرمانشاهان، واقع در ۱۴
هزارگزی جنوب خاوری مرزبانی. و ۲
هزارگزی گنداب. دامنه، سردسیر، آب آن از
چشمه. محصول آن غلات، حبوبات، ذرت،
پنبه، توتون و لبنیات است، ۱۷۰ تن سکنه
دارد که به ...
مرکزی شهرستان کرمانشاهان، واقع در ۱۴
هزارگزی جنوب خاوری مرزبانی. و ۲
هزارگزی گنداب. دامنه، سردسیر، آب آن از
چشمه. محصول آن غلات، حبوبات، ذرت،
پنبه، توتون و لبنیات است، ۱۷۰ تن سکنه
دارد که به ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِخ) تلفظ آلمانی: زاتز، چکوسلواکی
(ژاتتز) از شهرهای چکوسلواکی است.
(ژاتتز) از شهرهای چکوسلواکی است.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِ.) 1 - هریک از آلات موسیقی . 2 - وسایل زندگی . 3 - سامان ، نظم و ترتیب . 4 -
استعداد، آمادگی . 5 - ابزار، آلت . 6 - نغمة موسیقی ، آهنگ . 7 - تجهیزات جنگی ،
جنگ - افزار. 8 - جامه ، لباس . 9 - مکر، حیله ، فریب . ؛ به ~ کسی رقصیدن کنایه
از: بازیچة کسی شدن ، ندانسته از کسی فرمان بردن .
استعداد، آمادگی . 5 - ابزار، آلت . 6 - نغمة موسیقی ، آهنگ . 7 - تجهیزات جنگی ،
جنگ - افزار. 8 - جامه ، لباس . 9 - مکر، حیله ، فریب . ؛ به ~ کسی رقصیدن کنایه
از: بازیچة کسی شدن ، ندانسته از کسی فرمان بردن .
saz - ساز other entries
Next Words
Words according to the Latin alphabet.