Rîş - ریش
The entry is a dictionary list for the word Rîş - ریش
ریش Arapça ve farsça anlamları
Farsça - Türkçe sözlük
sakal
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِ) لحیه. (دهار) (ترجمان القرآن).
محاسن. موهای چانه و گونه ها. (ناظم
الاطباء). محاسن. دف و سفره از تشبیهات
اوست. (آنندراج). مجموع مویی که بر زنخ و
اطراف رخسار برآید. صاحب براهین العجم
گوید: باید دانست ...
محاسن. موهای چانه و گونه ها. (ناظم
الاطباء). محاسن. دف و سفره از تشبیهات
اوست. (آنندراج). مجموع مویی که بر زنخ و
اطراف رخسار برآید. صاحب براهین العجم
گوید: باید دانست ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِ) جراحت. (لغت محلی شوشتر
نسخهٔ خطی کتابخانهٔ مؤلف) (برهان)
(زمخشری) (دهار). زخم و جراحت. (ناظم
الاطباء) (انجمن آرا) (آنندراج). قرحه.
(زمخشری) (نصاب الصبیان). دمل. (منتهی
الارب). قریح. قرح. (یادداشت مؤلف):
گفت فردا نشتر آرم پیش تو
خود بیاهنجم ستم از ریش تو.رودکی.
چه ...
نسخهٔ خطی کتابخانهٔ مؤلف) (برهان)
(زمخشری) (دهار). زخم و جراحت. (ناظم
الاطباء) (انجمن آرا) (آنندراج). قرحه.
(زمخشری) (نصاب الصبیان). دمل. (منتهی
الارب). قریح. قرح. (یادداشت مؤلف):
گفت فردا نشتر آرم پیش تو
خود بیاهنجم ستم از ریش تو.رودکی.
چه ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(ع اِ) پر مرغ. ج، اَریاش، ریاش.
(منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
(دهار). پر مرغ و زینت آن. در مرغ به منزلهٔ
موی در دیگر جانوران است. یکی آن ریشة.
ج، ریاش، اریاش. (از اقرب الموارد). پر مرغ.
(ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ...
(منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
(دهار). پر مرغ و زینت آن. در مرغ به منزلهٔ
موی در دیگر جانوران است. یکی آن ریشة.
ج، ریاش، اریاش. (از اقرب الموارد). پر مرغ.
(ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ رَ / رَیْ یِ ] (ع ص) کلأ ریش؛ گیاه
بسیاربرگ. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
(ناظم الاطباء). رجوع به رَیّش شود.
بسیاربرگ. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
(ناظم الاطباء). رجوع به رَیّش شود.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ رَ یَ ] (ع اِمص) بسیاری موی در
هردو گوش و روی. (ناظم الاطباء) (منتهی
الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد).
هردو گوش و روی. (ناظم الاطباء) (منتهی
الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ رَ یِ / رَیْ یِ ] (ع ص) رَیش. کلأ
ریش؛ گیاه بسیاربرگ. (ناظم الاطباء) (منتهی
الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به رَیش
شود.
ریش؛ گیاه بسیاربرگ. (ناظم الاطباء) (منتهی
الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به رَیش
شود.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ رَ ] (ع مص) پر نهادن تیر را. (منتهی
الارب) (از المصادر زوزنی) (از تاج المصادر
بیهقی). || گرد آوردن مال و متاع و اسباب
خانه را. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از
اقرب الموارد). ...
الارب) (از المصادر زوزنی) (از تاج المصادر
بیهقی). || گرد آوردن مال و متاع و اسباب
خانه را. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از
اقرب الموارد). ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِخ) در عهد قدیم بوشهر را می گفتند.
(از ایران باستان ج ۱ ص ۱۳۰). رجوع به
بوشهر شود.
(از ایران باستان ج ۱ ص ۱۳۰). رجوع به
بوشهر شود.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ په . ] (اِ.) 1 - موهای صورت مردان . 2 - موی بلندی که بر چانه و زیر چانه برخی
جانوران می روید. ؛ ~ گرو گذاشتن (کن .) تعهد اخلاقی سپردن . ؛ ~ و قیچی را به دست
کسی دادن (کن .) در کاری به کسی اختیار کامل دادن . ؛ به ~ کسی خندیدن (کن .) او را
مسخره کردن .
جانوران می روید. ؛ ~ گرو گذاشتن (کن .) تعهد اخلاقی سپردن . ؛ ~ و قیچی را به دست
کسی دادن (کن .) در کاری به کسی اختیار کامل دادن . ؛ به ~ کسی خندیدن (کن .) او را
مسخره کردن .