taş - تاش
The entry is a dictionary list for the word taş - تاش
تاش Arapça ve farsça anlamları
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِ) کَلَف. (بحر الجواهر). کلف باشد که
بر روی و اندام مردم پدید آید. (فرهنگ
جهانگیری) (برهان) (فرهنگ رشیدی) (ناظم
الاطباء). کلف که بر روی بعض مردم پدید
آید. (غیاث اللغات). کلف که بر رو و اندام
پدید آید. (آنندراج) ...
بر روی و اندام مردم پدید آید. (فرهنگ
جهانگیری) (برهان) (فرهنگ رشیدی) (ناظم
الاطباء). کلف که بر روی بعض مردم پدید
آید. (غیاث اللغات). کلف که بر رو و اندام
پدید آید. (آنندراج) ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(ترکی، اِ) در ترکی، سنگ را گویند.
(برهان) (غیاث اللغات) (آنندراج)
(انجمن آرا). تمرتاش نام امیری بوده و معنی
آن سنگ و آهن است. (آنندراج) (انجمن آرا).
(برهان) (غیاث اللغات) (آنندراج)
(انجمن آرا). تمرتاش نام امیری بوده و معنی
آن سنگ و آهن است. (آنندراج) (انجمن آرا).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(ترکی، پسوند) مؤلف غیاث اللغات در
ذیل خواجه تاش آرد: نزد حقیر مؤلف تحقیق
این است که خواجه تاش در اصل خواجه داش
باشد و دال را بجهت قرب مخرج به تاء بدل
کرده اند و «داش» در ترکی مرادف بلفظ ...
ذیل خواجه تاش آرد: نزد حقیر مؤلف تحقیق
این است که خواجه تاش در اصل خواجه داش
باشد و دال را بجهت قرب مخرج به تاء بدل
کرده اند و «داش» در ترکی مرادف بلفظ ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(حرف ربط +ضمیر) (مخفف
«تااش») تا او را. (شرفنامهٔ منیری) (مؤید
الفضلاء). تا خود. (مؤید الفضلاء):
جوان تاش پیری نیاید به روی
جوانی بی آمرغ نزدیک اوی.ابوشکور.
که بی خاک و آبش برآورده ام
نگه کن بدو تاش چون کرده ام.دقیقی.
بفرمود پس ...
«تااش») تا او را. (شرفنامهٔ منیری) (مؤید
الفضلاء). تا خود. (مؤید الفضلاء):
جوان تاش پیری نیاید به روی
جوانی بی آمرغ نزدیک اوی.ابوشکور.
که بی خاک و آبش برآورده ام
نگه کن بدو تاش چون کرده ام.دقیقی.
بفرمود پس ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِ) نامی است که مردم چین به عرب
دهد و آن را از کلمهٔ تازی گرفته اند.
دهد و آن را از کلمهٔ تازی گرفته اند.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِخ) قریه ای بوده که از سنگ
ساخته اند و بتدریج شهری آباد شده و
شش هزار خانه خوب آباد در آن است و آن را
تاشکند نیز گویند. (آنندراج) (انجمن آرا).
رجوع به تاشکند شود.
ساخته اند و بتدریج شهری آباد شده و
شش هزار خانه خوب آباد در آن است و آن را
تاشکند نیز گویند. (آنندراج) (انجمن آرا).
رجوع به تاشکند شود.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِخ) (بکتاش) غلام حارث بن کعب که
با رابعةبنت کعب قزداری محبت داشته و
حارث بعد از اطلاع هردو را کشته و حکایت
این دو را مؤلف موزون کرده بکتاش نام نهاد.
(انجمن آرا) (آنندراج).
با رابعةبنت کعب قزداری محبت داشته و
حارث بعد از اطلاع هردو را کشته و حکایت
این دو را مؤلف موزون کرده بکتاش نام نهاد.
(انجمن آرا) (آنندراج).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِخ) ابوالعباس حسام الدوله. بقول
تاریخ یمینی، وی از ممالیک ابوجعفر عتبی
بود و چون به آثار نجابت و انوار شهامت
متحلی بود، ابوجعفر او را لایق خدمت
منصوربن نوح دید و بتحفه پیش وی برد.
آنگاه که ابوالحسین عبداللََّه ...
تاریخ یمینی، وی از ممالیک ابوجعفر عتبی
بود و چون به آثار نجابت و انوار شهامت
متحلی بود، ابوجعفر او را لایق خدمت
منصوربن نوح دید و بتحفه پیش وی برد.
آنگاه که ابوالحسین عبداللََّه ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِخ) ناحیه ای در ساری. رجوع به
سفرنامهٔ مازندران رابینو بخش انگلیسی
ص ۵۷ و ۶۴ و ۶۵ و ۷۹ و ۸۰ و ۸۱ و ۱۲۶ و
۱۳۱ شود.
سفرنامهٔ مازندران رابینو بخش انگلیسی
ص ۵۷ و ۶۴ و ۶۵ و ۷۹ و ۸۰ و ۸۱ و ۱۲۶ و
۱۳۱ شود.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ تر. ] (اِ.) 1 - یار، دوست . 2 - در فارسی پسوندی است که در آخر برخی واژه ها
معنای «هم » می دهد. مانند: خیلتاش = همقطار.
معنای «هم » می دهد. مانند: خیلتاش = همقطار.
taş - تاش other entries
Next Words
Words according to the Latin alphabet.