شاخدار
The entry is a dictionary list for the word شاخدار
شاخدار Arapça ve farsça anlamları
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(نف مرکب، اِ مرکب) شاخور.صاحب شاخ. باسرو. ذوقرن. هر حیوانی که
دارای شاخ باشد. (ناظم الاطباء). حیوانات
شاخ دار مانند گاو، بز، گوسفند، آهو، گوزن و
امثال آن. || مطلق گاو و گوسفند و بز و
میش :
خونریز ...
دارای شاخ باشد. (ناظم الاطباء). حیوانات
شاخ دار مانند گاو، بز، گوسفند، آهو، گوزن و
امثال آن. || مطلق گاو و گوسفند و بز و
میش :
خونریز ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِخ) دهی از دهستان دودانگه،
بخش ضیاءآباد شهرستان قزوین واقع در سی
و سه هزارگزی جنوب باختر ضیاءآباد و
سیزده هزارگزی راه عمومی. کوهستانی و
سردسیر، جمعیت آن ۶۰۰ تن و مذهب آن
تشیع و زبان آنان ترکی است. آب آن از
چشمه ...
بخش ضیاءآباد شهرستان قزوین واقع در سی
و سه هزارگزی جنوب باختر ضیاءآباد و
سیزده هزارگزی راه عمومی. کوهستانی و
سردسیر، جمعیت آن ۶۰۰ تن و مذهب آن
تشیع و زبان آنان ترکی است. آب آن از
چشمه ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(ص فا.) = شاخ دارنده : 1 - حیوانی که شاخ دارد. 2 - تنة درختی که دارای شاخه باشد؛
شاخه دار. 3 - دیوث ، قلتیان . 4 - نقرة پاک ، سیم بی غش .
شاخه دار. 3 - دیوث ، قلتیان . 4 - نقرة پاک ، سیم بی غش .