سرخ
The entry is a dictionary list for the word سرخ
سرخ Arapça ve farsça anlamları
Farsça - Türkçe sözlük
kırmızı; al
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ سُ ] (ص) رنگی معروف.
(آنندراج). شنجرف. زنجفر. (زمخشری).
احمر. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن
علی). انواع آن: آتشی. ارغوانی. بلوطی.
پشت گلی. جگرکی. حنایی. خرمایی.
دارچینی. زرشکی. شاه توتی. صورتی.
عنابی. قرمز. گل سرخی. گل کاغاله. گلی.
لاکی. لعل. میگون. یاقوتی. (یادداشت
مؤلف): ...
(آنندراج). شنجرف. زنجفر. (زمخشری).
احمر. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن
علی). انواع آن: آتشی. ارغوانی. بلوطی.
پشت گلی. جگرکی. حنایی. خرمایی.
دارچینی. زرشکی. شاه توتی. صورتی.
عنابی. قرمز. گل سرخی. گل کاغاله. گلی.
لاکی. لعل. میگون. یاقوتی. (یادداشت
مؤلف): ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ سُ ] (اِخ) خواجه نعمةاللََّه. از جملهٔ
نویسندگان دیوان سلطان بود و به اعمال
بزرگ اشتغال داشت. چون خواجه
مجدالدین محمد دیوان را مؤاخذ کرد
خواجه نعمةاللََّه بترسید و گریخت. یکی از
ملازمان سلطان به دنبال او رفت و او را
گرفت ...
نویسندگان دیوان سلطان بود و به اعمال
بزرگ اشتغال داشت. چون خواجه
مجدالدین محمد دیوان را مؤاخذ کرد
خواجه نعمةاللََّه بترسید و گریخت. یکی از
ملازمان سلطان به دنبال او رفت و او را
گرفت ...