زجاج
The entry is a dictionary list for the word زجاج
زجاج Arapça ve farsça anlamları
Arapça - Türkçe sözlük
cam; camcı; sırça
Arapça - Türkçe sözlük
I
زُجَاج
1. sırça
Anlamı: cam
2. cam
Anlamı: sert, saydam ve çabuk kırılır bir cisim
II
زَجَّاج
camcı
Anlamı: cam takmayı meslek edinmiş kimse
Arapça - Arapça sözlük Metni çevir
I
معجم اللغة العربية المعاصرة
زُجاج [مفرد]: (كم) جسم شفّاف صُلْب سهل الكسر ينتج من صهر مخلوط كربونات الصوديوم والكربون والرمل (السيليكا) ثمّ تبريد المصهور بسرعة؛ ليتجمد بلا تبلور "تكسَّر زُجاج النافذة: تحطَّم وتهشَّم- صَدَع الزّجاجَ [مثل]: يُضرب لما يُجبر ولا يلتئم- من كان بيتُه من زُجاج فلا يَرْشُقَنّ الناسَ بالحجارة"| زجاج منيع: واقٍ من الطلقات الناريّة.
• زُجاج مائيّ: زجاج يُسْتخدم كحافظة للبيض ويُستخدم في صناعة الإسمنت، وغيره، وفي مختلف عمليّات التنقية والتكرير.
• زُجاج مُلَوَّن: زجاج يُلَوَّن بخَلْط الصِّبغات مع الزُّجاج أو صَهْر الأكاسيد المعدنيَّة الملوَّنة مع الزُّجاج أو طبْع الألوان الشّفافة على سطح الزُّجاج.
II
معجم اللغة العربية المعاصرة
زَجّاج [مفرد]: زُجاجيّ، صانع الزّجاج أو بائعه "اشترى من الزَّجَّاج لوحًا من الزُّجاج".
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ زِ ] (ع اِ) دندانهای پیشین (انیاب).
(از لسان العرب). || زجاج الفحل، دندان
نیش شتر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم
الاطباء). انیاب فحل. (از متن اللغة). عضه
الفحل بزجاجه؛ یعنی با انیاب خود او را ...
(از لسان العرب). || زجاج الفحل، دندان
نیش شتر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم
الاطباء). انیاب فحل. (از متن اللغة). عضه
الفحل بزجاجه؛ یعنی با انیاب خود او را ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ زِ ] (ع اِ) جِ زُجّ، بمعنی نوک آرنج:
اتکأوا علی زجاج مرافقهم؛ یعنی بر نوک
آرنجهای خود تکیه دادند. (از اساس البلاغه).
رجوع به زُجّ شود. || جِ زجّ، بمعنی پیکان
تیر:
و من یعص ...
اتکأوا علی زجاج مرافقهم؛ یعنی بر نوک
آرنجهای خود تکیه دادند. (از اساس البلاغه).
رجوع به زُجّ شود. || جِ زجّ، بمعنی پیکان
تیر:
و من یعص ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ زَ / زُ / زِ ] (ع اِ) آبگینه، زجاجة
یکی. (آنندراج) (از منتهی الارب). آبگینه که
بهندی آنرا کاج گویند. (غیاث اللغات). آبگینه
و شیشه. (ناظم الاطباء). آبگینه است و هر سه
حرکت در «ز» جایز است ...
یکی. (آنندراج) (از منتهی الارب). آبگینه که
بهندی آنرا کاج گویند. (غیاث اللغات). آبگینه
و شیشه. (ناظم الاطباء). آبگینه است و هر سه
حرکت در «ز» جایز است ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ زَ ] (ع اِ) قطرب در مثلثات زجاج را
به معنی دانهٔ میخک آورده است. (تاج
العروس). میخک. (از اقرب الموارد) (از
المعجم الوسیط) (از البستان).
به معنی دانهٔ میخک آورده است. (تاج
العروس). میخک. (از اقرب الموارد) (از
المعجم الوسیط) (از البستان).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ زَجْ جا ] (ع ص) آبگینه ساز.
(آنندراج) (منتهی الارب). آبگینه گر. (مهذب
الاسماء) (دهار). سازندهٔ زجاج. (از تاج
العروس) (از متن اللغة) (از المعجم الوسیط)
(از لسان العرب) (از مصباح). شیشه گر.
(منتخب اللغات). || آبگینه ...
(آنندراج) (منتهی الارب). آبگینه گر. (مهذب
الاسماء) (دهار). سازندهٔ زجاج. (از تاج
العروس) (از متن اللغة) (از المعجم الوسیط)
(از لسان العرب) (از مصباح). شیشه گر.
(منتخب اللغات). || آبگینه ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ زِ ] (اِخ) جاییست در دهناء. ذوالرمه
گوید: «فظلت بأجماد الزجاج سواخطا»؛
یعنی خران از ارتفاعات زمین خشمگین
گردیدند (اَجماد، جِ جُمْد است بمعنی قسمت
ضخیم و بلند زمین)، مقصود شاعر آن است
که خران از خشکی علف زار ...
گوید: «فظلت بأجماد الزجاج سواخطا»؛
یعنی خران از ارتفاعات زمین خشمگین
گردیدند (اَجماد، جِ جُمْد است بمعنی قسمت
ضخیم و بلند زمین)، مقصود شاعر آن است
که خران از خشکی علف زار ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ زَجْ جا ] (اِخ) (ابراهیم) ابواسحاق،
شیخ ابوالقاسم عبدالرحمان زجاجی. (از
منتهی الارب). لقب یکی از ائمهٔ نحو است، و
صاحب لب الالباب نوشته که امام مذکور
ساکن زجاجه بود که دهی است به صعید
مصر. (از غیاث اللغات). ابواسحاق زجاج، از
علماء نحو ...
شیخ ابوالقاسم عبدالرحمان زجاجی. (از
منتهی الارب). لقب یکی از ائمهٔ نحو است، و
صاحب لب الالباب نوشته که امام مذکور
ساکن زجاجه بود که دهی است به صعید
مصر. (از غیاث اللغات). ابواسحاق زجاج، از
علماء نحو ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ زَجْ جا ] (اِخ) احمدبن حسین،
مکنی به ابوبکر. از نحویان اواسط قرن چهارم
هجری و همزمان المطیع للََّه عباسی (۳۳۴ -
۳۶۳هـ . ق.) بود. (از ریحانة الادب از معجم
الادبا ج ۲ ص ۲۳۶) (از ...
مکنی به ابوبکر. از نحویان اواسط قرن چهارم
هجری و همزمان المطیع للََّه عباسی (۳۳۴ -
۳۶۳هـ . ق.) بود. (از ریحانة الادب از معجم
الادبا ج ۲ ص ۲۳۶) (از ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ زَجْ جا ] (اِخ) اسحاق بن محمدبن
اسحاق. از راویان حدیث بود. ابونعمیم
اصفهانی آرد: اسحاق از اهل عبادت بود و دیر
زمانیست که درگذشته. از محمودبن فرج و
طبقهٔ او حدیث شنیده است. پدرم بواسطهٔ او از
محمودبن فرج از ...
اسحاق. از راویان حدیث بود. ابونعمیم
اصفهانی آرد: اسحاق از اهل عبادت بود و دیر
زمانیست که درگذشته. از محمودبن فرج و
طبقهٔ او حدیث شنیده است. پدرم بواسطهٔ او از
محمودبن فرج از ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ زَجْ جا ] (اِخ) جنیدبن محمد
بغدادی، مکنی به ابوالقاسم و ملقب به زجاج.
صاحب حبیب السیر آرد: در همین سال
(۲۹۶هـ . ق.) سید الطائفه شیخ ابوالقاسم
جنیدبن محمد نهاوندی بغدادی از عالم انتقال
نمود. لقبش قواریری و زجاج ...
بغدادی، مکنی به ابوالقاسم و ملقب به زجاج.
صاحب حبیب السیر آرد: در همین سال
(۲۹۶هـ . ق.) سید الطائفه شیخ ابوالقاسم
جنیدبن محمد نهاوندی بغدادی از عالم انتقال
نمود. لقبش قواریری و زجاج ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ زَجْ جا ] (اِخ) عیسی بن یعقوب بن
جابر، مکنی به ابوموسی. وی از مردم بغداد و
نابینا بود. از ابومکنس بن دینار روایت دارد و
ابوبکر احمدبن ابراهیم بن شاذان از او نقل
حدیث کند. (از انساب سمعانی).
جابر، مکنی به ابوموسی. وی از مردم بغداد و
نابینا بود. از ابومکنس بن دینار روایت دارد و
ابوبکر احمدبن ابراهیم بن شاذان از او نقل
حدیث کند. (از انساب سمعانی).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ زَجْ جا ] (اِخ) محمدبن عیسی بن
خالد، مکنی به ابوعبداللََّه. از راویان حدیث
بود. ابونعیم اصفهانی آرد: زجاج از ثقات
راویان و امام جامع بود. از عبیداللََّه بن موسی و
ابونعیم وناس و ابوعاصم و حسین بن حفص ...
خالد، مکنی به ابوعبداللََّه. از راویان حدیث
بود. ابونعیم اصفهانی آرد: زجاج از ثقات
راویان و امام جامع بود. از عبیداللََّه بن موسی و
ابونعیم وناس و ابوعاصم و حسین بن حفص ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ زَجْ جا ] (اِخ) محمدبن لیث. معلم
فرزندان ناصرالدوله بود. ابن الندیم گوید: او را
بموصل دیدم و کتابی از او نشناسم. رجوع به
فهرست ابن الندیم چ قاهره ص ۱۲۷ شود.
فرزندان ناصرالدوله بود. ابن الندیم گوید: او را
بموصل دیدم و کتابی از او نشناسم. رجوع به
فهرست ابن الندیم چ قاهره ص ۱۲۷ شود.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ زَجْ جا ] (اِخ) یعقوب بن اسحاق،
مکنی به ابویوسف. از راویان حدیث بود.
ابونعیم آرد: زجاج از مشایخ حدیث، دیندار و
پارسا بود، و در اصفهان و بغداد حدیث فراوان
نوشت. ابومحمدبن حیان برای ما از او حدیث
کند. (از ...
مکنی به ابویوسف. از راویان حدیث بود.
ابونعیم آرد: زجاج از مشایخ حدیث، دیندار و
پارسا بود، و در اصفهان و بغداد حدیث فراوان
نوشت. ابومحمدبن حیان برای ما از او حدیث
کند. (از ...
Arapça - Fransızca sözlük Metni çevir
زُجاجٌ
[zu'ӡaːӡ]
n m
مادَّةٌ شَفّافَةٌ تُصْنَعُ مِنْها الشَّبابيك f vitre
◊
زُجاجُ الشُّبّاكِ — les vitres des fenêtres
♦ زُجاجُ الأَمانِِ vitre de protection
♦ زُجاجٌ مُدَرَّعٌ verre blindé
♦ زُجاجٌ مُلَوَّنٌ vitrail m
Arapça - Rusca sözlük Metni çevir
زُجَاجٌ
собир. стекло; الابصار زجاج оптическое стекло; الزجاج الملوَّن или الزجاج المعشَّق или الزجاج المعشّق بارصاص - витраж
* * *
уа=
стекло