رخشنده
The entry is a dictionary list for the word رخشنده
رخشنده Arapça ve farsça anlamları
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ رَ شَ دَ / دِ ] (نف) تابان.
رخشان. درخشان. پرتوانداز. (یادداشت
مؤلف). درخشنده. تابنده. تابان. (فرهنگ
فارسی معین):
سکندر سوی روشنایی رسید
یکی برشده کوه رخشنده دید.فردوسی.
نهاد از بر رخش رخشنده زین
همی گفت گرگین که بشتاب هین.فردوسی.
بدو گفت ...
رخشان. درخشان. پرتوانداز. (یادداشت
مؤلف). درخشنده. تابنده. تابان. (فرهنگ
فارسی معین):
سکندر سوی روشنایی رسید
یکی برشده کوه رخشنده دید.فردوسی.
نهاد از بر رخش رخشنده زین
همی گفت گرگین که بشتاب هین.فردوسی.
بدو گفت ...