رخ
The entry is a dictionary list for the word رخ
رخ Arapça ve farsça anlamları
Arapça - Türkçe sözlük
sulandırmak
Arapça - Türkçe sözlük
رَخَّ
sulandırmak
Anlamı: sulu duruma gelmesini sağlamak
Arapça - Arapça sözlük Metni çevir
I
معجم اللغة العربية المعاصرة
رخَّ رَخَخْتُ، يَرِخّ، ارْخِخْ/ رِخَّ، رَخًّا، فهو راخّ
• رخَّ العجينُ: كثُر ماؤُه.
• رخَّ المطرُ: اشتدّ نزولُه.
II
معجم اللغة العربية المعاصرة
رَخّ [مفرد]: مصدر رخَّ.
III
معجم اللغة العربية المعاصرة
رُخّ [مفرد]: ج رِخاخ ورِخَخَة:
1- قطعة من قطع الشطرنج (الطابية).
2- طائرٌ خُرافيٌّ بالغ القُدامَى في وصفه وفي تصوير قوته "إن من حق الأشياخ أن لا يجولوا جَوْل الرِّخاخ".
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ رُ ] (اِ) رخساره. (لغت محلی شوشتر
نسخهٔ خطی کتابخانهٔ مؤلف) (ناظم الاطباء)
(از کشاف اصطلاحات الفنون) (غیاث اللغات)
(از فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ اوبهی).
رخساره و روی را گویند و بعربی خَد خوانند.
(برهان) (از شعوری ج ۲ ص ۲۲). رخسار.
(ناظم الاطباء) (فرهنگ ...
نسخهٔ خطی کتابخانهٔ مؤلف) (ناظم الاطباء)
(از کشاف اصطلاحات الفنون) (غیاث اللغات)
(از فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ اوبهی).
رخساره و روی را گویند و بعربی خَد خوانند.
(برهان) (از شعوری ج ۲ ص ۲۲). رخسار.
(ناظم الاطباء) (فرهنگ ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ رُ ] (ع اِ) نام گیاهی است که آنرا لوخ
خوانند و از آن حصیر بافند و انگور و خربزه
بدان آویزند. (دهار). نام گیاهی است که آنرا
لوخ گویند و از آن حصیر بافند. (لغت محلی
شوشتر). ...
خوانند و از آن حصیر بافند و انگور و خربزه
بدان آویزند. (دهار). نام گیاهی است که آنرا
لوخ گویند و از آن حصیر بافند. (لغت محلی
شوشتر). ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ رُ ] (اِخ) مرغی است عظیم. (رشیدی).
نام مرغی است عظیم که فیل و کرگدن را
می رباید و بالا می برد و به مشابهت آن نام
مهرهٔ شطرنج است که از دور مهره را می زند.
(غیاث اللغات). مرغ عظیم ...
نام مرغی است عظیم که فیل و کرگدن را
می رباید و بالا می برد و به مشابهت آن نام
مهرهٔ شطرنج است که از دور مهره را می زند.
(غیاث اللغات). مرغ عظیم ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ رُخ خ ] (ع اِ) رُخ. گیاهی است نرم و
سست. (از اقرب الموارد). || مهره ای است
در شطرنج. ج، رِخاخ، رِخَخة. رخ شطرنج.
(دهار). مهره ای است در شطرنج که با آن
بازی کرده ...
سست. (از اقرب الموارد). || مهره ای است
در شطرنج. ج، رِخاخ، رِخَخة. رخ شطرنج.
(دهار). مهره ای است در شطرنج که با آن
بازی کرده ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ رَ ] (اِ) مخفف راخ. شکسته و پاره.
(فرهنگ نظام). رخنه. (غیاث اللغات)
(برهان) (آنندراج). شکاف. (برهان) (از
فرهنگ جهانگیری) (از فرهنگ سروری)
(رشیدی). چاک. (برهان):
تویی سلیمان بر تخت فضل و مسند علم
میان وحی و ولایت بیان تو برزخ
جهان ...
(فرهنگ نظام). رخنه. (غیاث اللغات)
(برهان) (آنندراج). شکاف. (برهان) (از
فرهنگ جهانگیری) (از فرهنگ سروری)
(رشیدی). چاک. (برهان):
تویی سلیمان بر تخت فضل و مسند علم
میان وحی و ولایت بیان تو برزخ
جهان ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ رِ ] (اِ صوت) آواز دندان و آوازهای
مانند آن که اغلب مکرر استعمال می شود.
(فرهنگ نظام). خرت. قرچ. قروچ.
قروچ قروچ.
مانند آن که اغلب مکرر استعمال می شود.
(فرهنگ نظام). خرت. قرچ. قروچ.
قروچ قروچ.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ رَخ خ ] (ع مص) پاسپر کردن. (ناظم
الاطباء) (آنندراج). پاسپر کردن و لگدکوب
کردن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
|| آمیختن شراب را. (آنندراج) (ناظم
الاطباء). آمیختن شراب را با آب. || ...
الاطباء) (آنندراج). پاسپر کردن و لگدکوب
کردن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
|| آمیختن شراب را. (آنندراج) (ناظم
الاطباء). آمیختن شراب را با آب. || ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ رُ ] (اِخ) دهی از دهستان عربخانهٔ بخش
شوسف شهرستان بیرجند. سکنهٔ آن ۱۲۰ تن.
آب آن از قنات. محصول آنجا غلات
می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۹).
شوسف شهرستان بیرجند. سکنهٔ آن ۱۲۰ تن.
آب آن از قنات. محصول آنجا غلات
می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۹).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ رُ ] (اِخ) نام کوهی است میان اصفهان و
چهارمحال و نیز نام جهت جنوبی همان کوه
مقابل سینه که شمالی آن است. (یادداشت
مؤلف).
چهارمحال و نیز نام جهت جنوبی همان کوه
مقابل سینه که شمالی آن است. (یادداشت
مؤلف).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ رُخ خ ] (اِخ) پشته ای است از
پشته های نیشابور. از آنجاست هارون رخی
نیشابوری و ابن عبدالصمد نیشابوری. (از
لباب الانساب).
پشته های نیشابور. از آنجاست هارون رخی
نیشابوری و ابن عبدالصمد نیشابوری. (از
لباب الانساب).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(رَ) (اِ.) 1 - رخنه ، شکاف . 2 - خط هایی که از کشیدن سوهان بر روی فلزات ایجاد
شود.
شود.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(رُ) (اِ.) 1 - گونه ، چهره ، هر یک از دو طرف گونه . 2 - سوی ، طرف . 3 - عنان اسب
، افسار.
، افسار.
Arapça - Rusca sözlük Metni çevir
I
رَخَّ
п. I
а/у رَخٌّ
разбавлять, разводить водой; * ـت السماء رخّ прошёл проливной дождь
II
رُخٌّ
мн. رِخَاخٌ мн. رِخَخَةٌ
1) тж. طائر الرخّ рох (название сказочной птицы) ; رخّ مصرىّ зоол. гриф
2) шахм. ладья