خموش
The entry is a dictionary list for the word خموش
خموش Arapça ve farsça anlamları
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ خَ ] (ع اِ) پشه. (منتهی الارب) (از
تاج العروس) (از لسان العرب). توضیح: پشه
را از آن رو خموش گویند که آن صورت را
می خراشد. (لأَنه یخمش الوجه).
تاج العروس) (از لسان العرب). توضیح: پشه
را از آن رو خموش گویند که آن صورت را
می خراشد. (لأَنه یخمش الوجه).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ خُ ] (ع مص) مصدر دیگر است
برای خمش. (منتهی الارب) (از تاج العروس)
(از لسان العرب). رجوع به خمش شود.
برای خمش. (منتهی الارب) (از تاج العروس)
(از لسان العرب). رجوع به خمش شود.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ خُ ] (ع اِ) جِ خمش. (منتهی
الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از
اقرب الموارد).
الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از
اقرب الموارد).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ خَ ] (ص) ساکت. خاموش.
خمش. بیصدا. بیزبان. (از ناظم الاطباء):
بدو گفت کای گنج فرهنگ و هوش
نه نیکو بود مرد دانا خموش.اسدی.
لیکن ارزد بسمع مستمعان
با زبانی چنین خموش منم.انوری.
خداوند تدبیر و فرهنگ و هوش
نگوید سخن ...
خمش. بیصدا. بیزبان. (از ناظم الاطباء):
بدو گفت کای گنج فرهنگ و هوش
نه نیکو بود مرد دانا خموش.اسدی.
لیکن ارزد بسمع مستمعان
با زبانی چنین خموش منم.انوری.
خداوند تدبیر و فرهنگ و هوش
نگوید سخن ...