ban - بان
The entry is a dictionary list for the word ban - بان
بان Arapça ve farsça anlamları
Arapça - Türkçe sözlük
belirmek; gelmek; gözükmek; görünmek; inşaatçı; mimar; vurmak; yapıcı
Arapça - Türkçe sözlük
I
بانٍ
1. inşaatçı
Anlamı: yapı işlerini yöneten, yapı ustası
2. mimar
Anlamı: yapıların planını yapan ve yöneten kimse
3. yapıcı
Anlamı: yapı ustası
II
بانَ
1. gelmek
Anlamı: ortaya çıkmak, doğmak
2. gözükmek
Anlamı: görünmek
3. görünmek
Anlamı: görülür duruma gelmek
4. belirmek
Anlamı: ortaya çıkmak
5. vurmak
Anlamı: görünmek
Arapça - Arapça sözlük Metni çevir
I
معجم اللغة العربية المعاصرة
بان [جمع]: مف بانَة: (نت) شجر من الفصيلة البانيّة، ينمو ويطول في استواء واعتدال وتُشبّه به الحسانُ في الطّول واللّين.
II
معجم اللغة العربية المعاصرة
بانَ يَبين، بِنْ، بَيانًا وتِبيانًا، فهو بائن وبَيِّن
• بان الشَّيءُ: ظهر واتّضح "بان الفجر/ كلامُه- بانت الحقيقَةُ- الْحَلاَلُ بَيِّنٌ وَالْحَرَامُ بَيِّنٌ [حديث]- {لَوْلاَ يَأْتُونَ عَلَيْهِمْ بِسُلْطَانٍ بَيِّنٍ}".
III
معجم اللغة العربية المعاصرة
بانَ عن/ بانَ من يَبين، بِنْ، بَيْنًا وبينونةً، فهو بائن، والمفعول مبين عنه
• بان الشَّخصُ عنه/ بان الشَّخصُ منه: بَعُد وانفصل، انقطع عنه وفارقه "بانتِ المرأةُ عن/ من زوجها: انفصلت عنه بطلاق".
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِ) سقف خانه از بیرون سو. بمعنی بام
است که طرف بیرونی سقف خانه باشد.
(برهان قاطع). بام. (فرهنگ شعوری). سقف
خانه و پشت بام. (لغت محلی شوشتر). تبدیل
بام است. (انجمن آرای ناصری) (آنندراج) (از
فرهنگ شعوری) (فرهنگ جهانگیری):
سر ...
است که طرف بیرونی سقف خانه باشد.
(برهان قاطع). بام. (فرهنگ شعوری). سقف
خانه و پشت بام. (لغت محلی شوشتر). تبدیل
بام است. (انجمن آرای ناصری) (آنندراج) (از
فرهنگ شعوری) (فرهنگ جهانگیری):
سر ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِ) ظاهراً مبدل بام است که صورتی از
فام بمعنی رنگ باشد. رنگ. لون. (آنندراج).
فام. وام.
فام بمعنی رنگ باشد. رنگ. لون. (آنندراج).
فام. وام.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِ) بیدمشک. (آنندراج). مشک بید.
(برهان قاطع) (غیاث اللغات). خلاف بلخی.
بید طبری. گربه بید. (یادداشت مؤلف).
درختی است که گل و برگ آن خوشبوی
است، عجم آن را بیدمشک خوانند در عربی
قضیب البان گویند، و شعرا قد محبوب را به ...
(برهان قاطع) (غیاث اللغات). خلاف بلخی.
بید طبری. گربه بید. (یادداشت مؤلف).
درختی است که گل و برگ آن خوشبوی
است، عجم آن را بیدمشک خوانند در عربی
قضیب البان گویند، و شعرا قد محبوب را به ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِ) درختی است. (شرفنامهٔ منیری).
درخت حب البان خوانند و در فارسی تخم
غالیه گویند و آن مانند پسته می باشد لیکن
زود می شکند و عربان فستق الهاویه خوانند.
(برهان قاطع). درختی است که بر آن خوشبو
است. اما در پارسی ...
درخت حب البان خوانند و در فارسی تخم
غالیه گویند و آن مانند پسته می باشد لیکن
زود می شکند و عربان فستق الهاویه خوانند.
(برهان قاطع). درختی است که بر آن خوشبو
است. اما در پارسی ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِ) مقصود از کتیرای (صمغ)
کافورمانندی نیست که عطاران فروشند بلکه
مقصود از گل سرو میباشد که آنرا علمای
نبات لاوسونیاالبا گویند که همان حنای
اعراب می باشد. گلی است سفیدرنگ و معطر
که همچو انگور دارای خوشه ها میباشد، بوتهٔ
گل ...
کافورمانندی نیست که عطاران فروشند بلکه
مقصود از گل سرو میباشد که آنرا علمای
نبات لاوسونیاالبا گویند که همان حنای
اعراب می باشد. گلی است سفیدرنگ و معطر
که همچو انگور دارای خوشه ها میباشد، بوتهٔ
گل ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِ) مخفف بانگ. (فرهنگ رشیدی).
بانگ. (فرهنگ اسدی). فریاد. آواز بلند.
(برهان قاطع). مخفف بانگ است. (از فرهنگ
شعوری ج ۱ ص ۱۸۱) (فرهنگ نظام) (ناظم
الاطباء):
موکشان بر لب چه آرد زود
نیز نه بان کند نه ویل و نه وای.خسروی.
بانگ. (فرهنگ اسدی). فریاد. آواز بلند.
(برهان قاطع). مخفف بانگ است. (از فرهنگ
شعوری ج ۱ ص ۱۸۱) (فرهنگ نظام) (ناظم
الاطباء):
موکشان بر لب چه آرد زود
نیز نه بان کند نه ویل و نه وای.خسروی.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(هندی، اِ) تیر. (آنندراج). || چیزی
است که به باروت پرکرده بمدد آتش بر فوج
مخالف اندازند و آن بشکل هوائی باشد که
آتشبازی معروف است، ظاهراً نامش اگن بان
است، چه بان در هندی تیر را ...
است که به باروت پرکرده بمدد آتش بر فوج
مخالف اندازند و آن بشکل هوائی باشد که
آتشبازی معروف است، ظاهراً نامش اگن بان
است، چه بان در هندی تیر را ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِ) رئیس. || (پساوند) دارنده. دارا.
(یادداشت مؤلف). خداوند، و استعمال آن
مرکب است. (شرفنامهٔ منیری). صاحب.
(انجمن آرای ناصری) (آنندراج). صاحب.
خداوند. بزرگ. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء).
دارندهٔ چیزی. (فرهنگ رشیدی). در پهلوی
پان و در اوستا و ...
(یادداشت مؤلف). خداوند، و استعمال آن
مرکب است. (شرفنامهٔ منیری). صاحب.
(انجمن آرای ناصری) (آنندراج). صاحب.
خداوند. بزرگ. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء).
دارندهٔ چیزی. (فرهنگ رشیدی). در پهلوی
پان و در اوستا و ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ نَ ] (اِخ) نام طائفه ای در شمال هند
(برحسب آنچه در باج پران آمده است). (از
ماللهند بیرونی ص ۱۵۲).
(برحسب آنچه در باج پران آمده است). (از
ماللهند بیرونی ص ۱۵۲).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِخ) موضعی است در بادیه و در آنجا
ستونی است که به عمودالبان معروف است.
(از معجم البلدان).
- ذوالبان؛ ناحیه ایست متعلق به بنی نفیل بن
عمروبن کلاب. (از معجم البلدان).
|| ناحیه ایست در ...
ستونی است که به عمودالبان معروف است.
(از معجم البلدان).
- ذوالبان؛ ناحیه ایست متعلق به بنی نفیل بن
عمروبن کلاب. (از معجم البلدان).
|| ناحیه ایست در ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِخ) از قرای نیشابور و در جزو دیه های
ارغیان است. (از مرآت البلدان ج ۱
ص ۱۶۲). دهی است در نیشابور. (از معجم
البلدان).
ارغیان است. (از مرآت البلدان ج ۱
ص ۱۶۲). دهی است در نیشابور. (از معجم
البلدان).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِخ) دهی است جزء دهستان قهره کهریز
بخش سربند شهرستان اراک که در ۴۰
هزارگزی شمال خاور آستانه و ۲ هزارگزی
راه عمومی واقع است. ناحیه ایست
کوهستانی و سردسیر و دارای ۴۴۹ تن سکنه.
آب آنجا از قنات و رودخانه تأمین ...
بخش سربند شهرستان اراک که در ۴۰
هزارگزی شمال خاور آستانه و ۲ هزارگزی
راه عمومی واقع است. ناحیه ایست
کوهستانی و سردسیر و دارای ۴۴۹ تن سکنه.
آب آنجا از قنات و رودخانه تأمین ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ په . ] (پس .) در آخر کلمه افزوده می شود و معنی حفاظت و نگاهبانی را رساند:
باغبان ، دربان ، دیده بان .
باغبان ، دربان ، دیده بان .
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
( اِ.) درختی با برگ های سبز و لطیف و خوشبو که از دانه های آن روغن معطر می گیرند.
Arapça - Fransızca sözlük Metni çevir
بانَ
['baːna]
v
ظَهَرَ apparaître, se manifester
◊
بانَتِ الحَقيقَةُ — La vérité s'est manifestée.
Arapça - İngilizce sözlük Metni çevir
بانَ: ظَهَرَ، اِتّضَحَ
to appear, come out, come to light, come into view, come into sight, show, emerge, surface, crop up, manifest itself, reveal itself; to be or become visible, manifest, distinct, clear, patent, plain, evident, obvious
Arapça - Rusca sözlük Metni çevir
I
بَانٌ
1) египетская ива
2) бегоновый орешник ; بان حبّ ال или بان فستق ال бегоновые орешки; بان زيت حبّ ال бегоновое масло
3) перен. высокий, стройный стан
II
بَانٍ
ж. بَانِيَةٌ мн. بُنَاةٌ
строитель; конструктор; بناة الشيوعيّة строители коммунизма
III
بَانَ
п. I
и 1 بَينٌ بَينُونَةٌ
разлучаться, раставаться (с кем عن)
IV
بَانَ
п. I
и 2 بَيَانٌ
1) быть ясным
2) показываться, обнаруживаться
* * *
аа
быть ясным, быть очевидным