حبلی
The entry is a dictionary list for the word حبلی
حبلی Arapça ve farsça anlamları
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ حُ لا ] (ع ص) آبستن. (دهار).
باردار. حامل. حامله. || زن ممتلی از
شراب و آب. ج، حبلیات، حبالی،
حبالیات :
زمانه هر نفسم تازه محنتی زاید
اگرچه وعده معین شده است حبلی را.
ظهیر فاریابی.
باردار. حامل. حامله. || زن ممتلی از
شراب و آب. ج، حبلیات، حبالی،
حبالیات :
زمانه هر نفسم تازه محنتی زاید
اگرچه وعده معین شده است حبلی را.
ظهیر فاریابی.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ حُ لا ] (اِخ) لقب سالم بن غنم بن
عوف بن خورج، بدانجهت که کلان شکم بود،
و از اولاد اویند بنوالحبلی که بطنی است از
انصار. (از سمعانی و جز آن).
عوف بن خورج، بدانجهت که کلان شکم بود،
و از اولاد اویند بنوالحبلی که بطنی است از
انصار. (از سمعانی و جز آن).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ حُ بُ لی ی / حُ بَ لی ی ] (ع ص
نسبی) منسوب به بنوالحبلی. || منسوب به
حیی از یمن. (سمعانی).
نسبی) منسوب به بنوالحبلی. || منسوب به
حیی از یمن. (سمعانی).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ حُ لی ی ] (ع ص نسبی) منسوب به
حُبلی ََ. || منسوب به حَبلَة. (معجم البلدان).
حُبلی ََ. || منسوب به حَبلَة. (معجم البلدان).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ حُ لی ی ] (اخ) حاتم بن سنان بن بشر
حبلی. عبدالوهاب بن عتیق بن راذان مصری
از وی روایت کند. منسوب به حبلة از قرای
عسقلان است. (معجم البلدان).
حبلی. عبدالوهاب بن عتیق بن راذان مصری
از وی روایت کند. منسوب به حبلة از قرای
عسقلان است. (معجم البلدان).