جوانمردی
The entry is a dictionary list for the word جوانمردی
جوانمردی Arapça ve farsça anlamları
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ جَ مَ ] (حامص مرکب) صفت جوانمرد. مروت. فتوت. رادی.
سخاوت. سخاء. (دهار). جود. (مهذب
الاسماء). مردانگی. مکرمت. کرم. (منتهی
الارب). سماحت. سماح. (دهار).
همت :
شاهی که نشد معروف الا بجوانمردی
الا بنکونامی الا بنکوکاری.منوچهری.
حاتم انصاف داد که ...
سخاوت. سخاء. (دهار). جود. (مهذب
الاسماء). مردانگی. مکرمت. کرم. (منتهی
الارب). سماحت. سماح. (دهار).
همت :
شاهی که نشد معروف الا بجوانمردی
الا بنکونامی الا بنکوکاری.منوچهری.
حاتم انصاف داد که ...