توشی
The entry is a dictionary list for the word توشی
توشی Arapça ve farsça anlamları
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِ) توژی باشد که ضیافت کردن
اطفال است یکدیگر را و آن را در خراسان
دانگانه می گویند و در مازندران پلاپچکاک
نامند. (برهان) (از آنندراج). توژی. دانگانه.
(ناظم الاطباء). در تهران و مشهد و بروجرد
دنگی
گویند. (حاشیهٔ برهان ...
اطفال است یکدیگر را و آن را در خراسان
دانگانه می گویند و در مازندران پلاپچکاک
نامند. (برهان) (از آنندراج). توژی. دانگانه.
(ناظم الاطباء). در تهران و مشهد و بروجرد
دنگی
گویند. (حاشیهٔ برهان ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ تَ وَشْ شی ] (ع مص) نمایان شدن
سپیدی موی به رنگ نگار: توشی فیه الشیب.
(منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب
الموارد) (ناظم الاطباء).
سپیدی موی به رنگ نگار: توشی فیه الشیب.
(منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب
الموارد) (ناظم الاطباء).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِخ) جوجی یا چوچی، نام پسر
بزرگ چنگیز است. (یادداشت بخط مرحوم
دهخدا). رجوع به تاریخ جهانگشا و ذیل
جامع التواریخ رشیدی ص ۱۴۳ و تاریخ
گزیده چ برون ص ۵۷۳ و ۵۷۵ شود.
بزرگ چنگیز است. (یادداشت بخط مرحوم
دهخدا). رجوع به تاریخ جهانگشا و ذیل
جامع التواریخ رشیدی ص ۱۴۳ و تاریخ
گزیده چ برون ص ۵۷۳ و ۵۷۵ شود.