بست
The entry is a dictionary list for the word بست
بست Arapça ve farsça anlamları
Arapça - Arapça sözlük Metni çevir
بست: البَسْتُ من السَّيرِ كالسَّبْتِ. والبُسْتانُ: الحَدِيقَةُ. وبُسْتُ: مدينة بخُراسان، واللَّه أَعلم.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ بَ ] (اِ) سد. (برهان) (هفت قلزم). بند و
سد. (ناظم الاطباء). || (مص مرخم) بستن.
سد نمودن. (انجمن آرا) (آنندراج). بستن و
سد کردن. (فرهنگ نظام):
و حصارها بر آمل و ساری بست فرمود و
بکهستانها قلعه ها ...
سد. (ناظم الاطباء). || (مص مرخم) بستن.
سد نمودن. (انجمن آرا) (آنندراج). بستن و
سد کردن. (فرهنگ نظام):
و حصارها بر آمل و ساری بست فرمود و
بکهستانها قلعه ها ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ بِ ] (عدد، اِ) مخفف بیست که ترجمهٔ
عدد عشرین است. (غیاث) (آنندراج)
(شعوری ج ۱ ورق ۲۰۰). بیست. دو دفعه ده.
(ناظم الاطباء). عدد بیست که لفظ دیگرش
عشرین است لفظ مذکور مخفف بیست است
و در فارسی هندوستان همان مخفف ...
عدد عشرین است. (غیاث) (آنندراج)
(شعوری ج ۱ ورق ۲۰۰). بیست. دو دفعه ده.
(ناظم الاطباء). عدد بیست که لفظ دیگرش
عشرین است لفظ مذکور مخفف بیست است
و در فارسی هندوستان همان مخفف ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ بَ / بِ ] (اِخ) وادیی به سرزمین اربل
از ناحیهٔ آذربایجان در جبال. (از معجم
البلدان). نام وادیی در اربل. (ناظم الاطباء).
رودی است در اربل از ناحیهٔ آذربایجان.
(مرآت البلدان ج ۱ ص ۲۰۰).
از ناحیهٔ آذربایجان در جبال. (از معجم
البلدان). نام وادیی در اربل. (ناظم الاطباء).
رودی است در اربل از ناحیهٔ آذربایجان.
(مرآت البلدان ج ۱ ص ۲۰۰).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ بِ ] (اِخ) نام دیهی است به کردستان
سزاردلان. (انجمن آرا) (آنندراج). دهی است
از دهستان خورخوره دیواندره شهرستان
سنندج که در ۴۲ هزارگزی باختر دیواندره در
دره شمالی کوه چهل چشمه در کوهستان
واقع است. سرزمینی است سردسیر ...
سزاردلان. (انجمن آرا) (آنندراج). دهی است
از دهستان خورخوره دیواندره شهرستان
سنندج که در ۴۲ هزارگزی باختر دیواندره در
دره شمالی کوه چهل چشمه در کوهستان
واقع است. سرزمینی است سردسیر ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ بُ ] (اِ) گلزار. (برهان). به معنی گلزار
نیز آمده که آن را بستان گویند. (انجمن آرا)
(آنندراج) (جهانگیری) (هفت قلزم)
(ناظم الاطباء). باغی که در آن گل یا میوه یا هر
دو باشد در این صورت لفظ مذکور مخفف
بوستان (جای ...
نیز آمده که آن را بستان گویند. (انجمن آرا)
(آنندراج) (جهانگیری) (هفت قلزم)
(ناظم الاطباء). باغی که در آن گل یا میوه یا هر
دو باشد در این صورت لفظ مذکور مخفف
بوستان (جای ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ بَ ] (اِ) بستاوند. پشته. گریوه. زمین
ناهموار. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به
بستاوند شود. || وقتی است منحوس به
مقدار دوازده ساعت که بعد از سه شبانه روز به
سبیل دور میاید مبدأ آن ...
ناهموار. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به
بستاوند شود. || وقتی است منحوس به
مقدار دوازده ساعت که بعد از سه شبانه روز به
سبیل دور میاید مبدأ آن ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ بُ ] (اِخ) آبست، نام ولایتی.
(برهان). مملکتی. (ناظم الاطباء). نام ولایتی
است از خراسان و از آنجاست ابوالفتح بستی
وزیر سلطان محمود. (انجمن آرا) (آنندراج).
نام شهری. (شرفنامهٔ منیری) (هفت قلزم).
شهری است از ایران. (غیاث). نام ولایتی
است در ...
(برهان). مملکتی. (ناظم الاطباء). نام ولایتی
است از خراسان و از آنجاست ابوالفتح بستی
وزیر سلطان محمود. (انجمن آرا) (آنندراج).
نام شهری. (شرفنامهٔ منیری) (هفت قلزم).
شهری است از ایران. (غیاث). نام ولایتی
است در ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ بُ ] (اِخ) نام قلعه ای است مشهور.
(برهان) (هفت قلزم) (ناظم الاطباء) (انجمن
آرا) (آنندراج). قلعه ای است به حدود
افغانستان. رجوع به جغرافیای تاریخی
سرزمینهای خلافت شرقی چ ۱۳۳۷ هـ . ش.
بنگاه ترجمه و نشر کتاب صص ۳۶۹ ...
(برهان) (هفت قلزم) (ناظم الاطباء) (انجمن
آرا) (آنندراج). قلعه ای است به حدود
افغانستان. رجوع به جغرافیای تاریخی
سرزمینهای خلافت شرقی چ ۱۳۳۷ هـ . ش.
بنگاه ترجمه و نشر کتاب صص ۳۶۹ ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ بُ ] (اِخ) بشت. از بلوک نیشابور
است. مرحوم قزوینی در تعلیقات
لباب الالباب ج ۱ ص ۳۰ دربارهٔ کلمهٔ
دوغ آباد می نویسد: قصبه ای است از محال
نیشابور، در کتب جغرافیای عرب یافت نشد
ولی در دمیةالقصر در طبقات ...
است. مرحوم قزوینی در تعلیقات
لباب الالباب ج ۱ ص ۳۰ دربارهٔ کلمهٔ
دوغ آباد می نویسد: قصبه ای است از محال
نیشابور، در کتب جغرافیای عرب یافت نشد
ولی در دمیةالقصر در طبقات ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(بُ) ( اِ.) 1 - گلزار. 2 - جایی که میوه های خوشبو در آن روید. 3 - محور سنگ آسیا.
4 - گندم بریان .
4 - گندم بریان .
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(بَ) 1 - (مص مر.) بستن ، سد کردن . 2 - ( اِ.) حلقه یا نیم دایره ای که به چهارچوب
در یا پنجره متصل است و چفت یا قفل در آن قرار می گیرد. 3 - هر نوع وسیله برای
گرفتن و نگهداشتن چیزی . 4 - جایی که مردم برای ایمن ماندن از تعرض یا دادخواهی به
آن جا پناهنده می شدند، جای تحصن . 5 - آن مقدار از تریاک یا شیره که هر بار به حقه
می چسبانند.
در یا پنجره متصل است و چفت یا قفل در آن قرار می گیرد. 3 - هر نوع وسیله برای
گرفتن و نگهداشتن چیزی . 4 - جایی که مردم برای ایمن ماندن از تعرض یا دادخواهی به
آن جا پناهنده می شدند، جای تحصن . 5 - آن مقدار از تریاک یا شیره که هر بار به حقه
می چسبانند.
Farsça - Lehçe sözlük Metni çevir
dno; legowisko; łożysko; łóżko; nocleg; podkład; posłanie; spanie; warstwa; bliski; blisko; dżem; konfitura; kończyć; korkować; marmolada; przyjaciel; ścisk; środowisko; tłok; wciskać; zablokować; zablokowywać; zaciąć; zaciskać; zagłuszać; zagradzać; zakończyć; zamknięcie; zamrażać; zamrozić; zamykać; zator; zatykać; związek