برین
The entry is a dictionary list for the word برین
برین Arapça ve farsça anlamları
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ بَ ] (ص نسبی) منسوب به بر.
بالایین، یعنی بلندترین و بالاترین، چه
فلک الافلاک را باین اعتبار سپهر برین
گفته اند. (از برهان). برتر و بلند. (غیاث).
بالایین. بلندترین. بالاترین. برترین.
عالی ترین. (ناظم الاطباء). اعلی. علْوی.
زبرین. زوَرین. فوقانی. ...
بالایین، یعنی بلندترین و بالاترین، چه
فلک الافلاک را باین اعتبار سپهر برین
گفته اند. (از برهان). برتر و بلند. (غیاث).
بالایین. بلندترین. بالاترین. برترین.
عالی ترین. (ناظم الاطباء). اعلی. علْوی.
زبرین. زوَرین. فوقانی. ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ بَ رْ رَ ] (ع اِ) تثنیهٔ برّ. رجوع به بر
شود. || (اِخ) ایالاتی که به بحر ابیض و
اسود متصل اند. (ناظم الاطباء). || کنایه از
عرب و روم. (غیاث).
شود. || (اِخ) ایالاتی که به بحر ابیض و
اسود متصل اند. (ناظم الاطباء). || کنایه از
عرب و روم. (غیاث).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ بِ ] (اِ) هر سوراخ را گویند عموماً، و
سوراخ تنور را خصوصاً. (برهان) (آنندراج).
سوراخ زیر تنور و کوره و دمگاه و غیره.
(یادداشت دهخدا). برینه. || درِ تنور. (ناظم
الاطباء). || آب نتن ...
سوراخ تنور را خصوصاً. (برهان) (آنندراج).
سوراخ زیر تنور و کوره و دمگاه و غیره.
(یادداشت دهخدا). برینه. || درِ تنور. (ناظم
الاطباء). || آب نتن ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ بُ ] (اِ) پارچهٔ کوچک و هلال داری
باشد که از خربزه و هندوانه بریده باشند.
(برهان) تراشه. قاش. قاچ. (یادداشت
دهخدا):
چون برید و داد او را یک برین
همچو شکّر خوردش و چون انگبین.
مولوی (از آنندراج).
باشد که از خربزه و هندوانه بریده باشند.
(برهان) تراشه. قاش. قاچ. (یادداشت
دهخدا):
چون برید و داد او را یک برین
همچو شکّر خوردش و چون انگبین.
مولوی (از آنندراج).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ بُ ] (اِمص) بریدن پارچه و جامه و
امثال آن. برینش. قطع. (فرهنگ فارسی
معین).
امثال آن. برینش. قطع. (فرهنگ فارسی
معین).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ بُ / بِ ] (ع اِ) جِ بُرة. (منتهی الارب)
(اقرب الموارد). رجوع به برة شود.
(اقرب الموارد). رجوع به برة شود.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ بُ رَ ] (اِخ) عبداللََّه داری، مکنی به
ابوهند. صحابی است. (از منتهی الارب). و
رجوع به ابوهند شود.
ابوهند. صحابی است. (از منتهی الارب). و
رجوع به ابوهند شود.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ بَ ] (اِخ) دهی است از دهستان
کوهسارات بخش مینودشت شهرستان
گرگان. سکنهٔ آن ۳۹۵ تن. آب آن از
چشمه سار و محصول آن غلات و لبنیات و
ابریشم است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج
۳).
کوهسارات بخش مینودشت شهرستان
گرگان. سکنهٔ آن ۳۹۵ تن. آب آن از
چشمه سار و محصول آن غلات و لبنیات و
ابریشم است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج
۳).