بدحال
The entry is a dictionary list for the word بدحال
بدحال Arapça ve farsça anlamları
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ بَ ] (ص مرکب) بدروز و
بدبخت. مقابل خوشحال. (آنندراج). بدحالت.
(ناظم الاطباء). دَقَع. وَدْب. مُسْتَوبِد. (منتهی
الارب). ممتحن. (لغت ابوالفضل بیهقی). که
حالش بد است. سَیَ ّءالحال. که مرضی سنگین
و نزدیک به مرگ دارد. (یادداشت مؤلف): ...
بدبخت. مقابل خوشحال. (آنندراج). بدحالت.
(ناظم الاطباء). دَقَع. وَدْب. مُسْتَوبِد. (منتهی
الارب). ممتحن. (لغت ابوالفضل بیهقی). که
حالش بد است. سَیَ ّءالحال. که مرضی سنگین
و نزدیک به مرگ دارد. (یادداشت مؤلف): ...