استاد
The entry is a dictionary list for the word استاد
استاد Arapça ve farsça anlamları
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ اُ ] (ص) (معرب آن نیز استاد و
استاذ) اوستاد. اُستا. اوستا (مخفف اوستاد).
ماهر. بامهارت. صاحب مهارت. حاذق.
(دهار) (ربنجنی):
از غایت بی ننگی و از حرص گدائی
استادتر از وی همه این یافه درایان.سوزنی.
ز گوهر سفتن استادان هراسند
که قیمت ...
استاذ) اوستاد. اُستا. اوستا (مخفف اوستاد).
ماهر. بامهارت. صاحب مهارت. حاذق.
(دهار) (ربنجنی):
از غایت بی ننگی و از حرص گدائی
استادتر از وی همه این یافه درایان.سوزنی.
ز گوهر سفتن استادان هراسند
که قیمت ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ اِ ] (فعل) این فعل در زبان پهلوی
مورد استعمال داشته است و در فارسی نادر
آمده است: [ ابومسلم ] به حلوان شد، باز
خلعتها آوردند، بنهروان شد و سپاهها رسیدن
استاد به استقبال وی، تا بر نیکوتر هیأتی و
کرامت ...
مورد استعمال داشته است و در فارسی نادر
آمده است: [ ابومسلم ] به حلوان شد، باز
خلعتها آوردند، بنهروان شد و سپاهها رسیدن
استاد به استقبال وی، تا بر نیکوتر هیأتی و
کرامت ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ اِ ] (فرانسوی، اِ) (از یونانی
ستادین ) نزد یونانیان مقیاس طول به اندازهٔ
۶۰۰ گام یونانی. استاد یونانی معادل ۱۸۵ گز
(متر) بود. (ایران باستان ص ۵۹۳ و ۸۴۳).
ستادین ) نزد یونانیان مقیاس طول به اندازهٔ
۶۰۰ گام یونانی. استاد یونانی معادل ۱۸۵ گز
(متر) بود. (ایران باستان ص ۵۹۳ و ۸۴۳).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ اُ ] (اِخ) لقب ابوالبرکات، طبیب،
صاحب کتاب معتبر، و چون در طب استاد
گویند مراد او باشد.
صاحب کتاب معتبر، و چون در طب استاد
گویند مراد او باشد.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ اُ ] (اِخ) ادرین وان. نقاش به اسلوب
و شیوهٔ هلندی، مولد وی لوبِک بسال ۱۶۱۰
م. و وفات در آمستردام بسال ۱۶۸۵. وی در
پرداختن صحنه های زندگانی داخلی استاد
بود و چند پردهٔ نقاشی او در موزه های لوور ...
و شیوهٔ هلندی، مولد وی لوبِک بسال ۱۶۱۰
م. و وفات در آمستردام بسال ۱۶۸۵. وی در
پرداختن صحنه های زندگانی داخلی استاد
بود و چند پردهٔ نقاشی او در موزه های لوور ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
( اُ ) [ په . ] (اِ. ص .) = اوستاد. اوستا. استا: 1 - آموزنده ، معلم ، آموزگار. 2
- مدرس دانشگاه ها. 3 - حاذق ، ماهر، سررشته دار در کاری ، چیره دست . ؛~ علم کردن
دزدیدن خیاط ها از سر پارچه . ؛ ~چسک آن که در کار دیگران بی جهت مداخله کند. 4 -
خط یا نقطه یا سطحی که آن را مأخذ کار قرار دهند، الگو، دلیل . 5 - مقیاس فلزات
قیمتی که ملاک مسکوکات محسوب می شود. 6 - عنوانی بود برای برخی درجه داران در سپاه
ینی چری عثمانی .
- مدرس دانشگاه ها. 3 - حاذق ، ماهر، سررشته دار در کاری ، چیره دست . ؛~ علم کردن
دزدیدن خیاط ها از سر پارچه . ؛ ~چسک آن که در کار دیگران بی جهت مداخله کند. 4 -
خط یا نقطه یا سطحی که آن را مأخذ کار قرار دهند، الگو، دلیل . 5 - مقیاس فلزات
قیمتی که ملاک مسکوکات محسوب می شود. 6 - عنوانی بود برای برخی درجه داران در سپاه
ینی چری عثمانی .