ابو
The entry is a dictionary list for the word ابو
ابو Arapça ve farsça anlamları
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ اَبْ وْ ] (ع مص) پدر شدن. پدر
گردیدن کسی را. پدری کردن کسی را. کار
پدران بجای آوردن او را. پدری.
|| پروردن. غذا دادن. خوردنی دادن.
گردیدن کسی را. پدری کردن کسی را. کار
پدران بجای آوردن او را. پدری.
|| پروردن. غذا دادن. خوردنی دادن.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ اَ ] (ع اِ) اَب (در حالت رفعی). این
کلمه غالباً در اول کنیت های مردان درآید
مانند ابن. و بعض اسماء اجناس نیز مبدوّ
بدین کلمه باشند. و در استعمال عرب، این
لفظ را در حال ...
کلمه غالباً در اول کنیت های مردان درآید
مانند ابن. و بعض اسماء اجناس نیز مبدوّ
بدین کلمه باشند. و در استعمال عرب، این
لفظ را در حال ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
( اَ) [ ع . ] (از اسماء سته ) (اِ.) اب ، پدر. ضح - در عربی در حالت رفعی این کلمه
را به صورت «ابو» و در حالت نصبی «ابا» و در حالت جری «ابی » گویند و غالباً در
آغاز کنیة مردان درآید مانند «ابن » و گاه در آغاز بعضی اسم های جنس . فارسی زبانان
رعایت حالت های سه گانة نحو عربی را نکنند و نیز گاه در هنگام ضرورت و یا غیر ضرورت
همزة آغاز این کلمه را بیندازند: بوتراب ، بوعلی . و گاه همزه و واو هر دو را
بیندازند: بلقاسم = ابوالقاسم ، بسحق = ابواسحق و گاه به صورت «با» به کار برند چون
: بایزید.
را به صورت «ابو» و در حالت نصبی «ابا» و در حالت جری «ابی » گویند و غالباً در
آغاز کنیة مردان درآید مانند «ابن » و گاه در آغاز بعضی اسم های جنس . فارسی زبانان
رعایت حالت های سه گانة نحو عربی را نکنند و نیز گاه در هنگام ضرورت و یا غیر ضرورت
همزة آغاز این کلمه را بیندازند: بوتراب ، بوعلی . و گاه همزه و واو هر دو را
بیندازند: بلقاسم = ابوالقاسم ، بسحق = ابواسحق و گاه به صورت «با» به کار برند چون
: بایزید.