Bol - بل
The entry is a dictionary list for the word Bol - بل
بل Arapça ve farsça anlamları
Arapça - Türkçe sözlük
amma
Arapça - Türkçe sözlük
بَلْ
amma
Anlamı: söylenen bir söze pek inanılmadığını ve şaşıldığını anlatır
Arapça - Arapça sözlük Metni çevir
I
الوسيط
(بَلْ): أَداة تدخل على المفرد، وعلى الجملة:
أ- فإذا دخلت على المفرد، وكان قبلها نفي أو نهي، فهي بمعنى لكن: تُقَرِّر ما قبلها، وتُثْبت ضده لما بعدها، مثل: ما عليٌّ شُاعر بلَ خطيب، ولا تقل شعراً بل نثراً. وإذا كان قبلها إثبات أَو أَمر، فإنها تجعل ما قبلها كالمسكوت عنه، وتثبت حكمه لما بعدها، مثل: قال عليّ شِعراً بل نثراً، وقُلْ نثراً بل شعراً. وبعض النُّحاة ينكر دخولها على مفرد بعد الإثبات.
ب- وتدخل على الجملة، فتفيد حيناً إبطالَ المعنى الذي قبلها والردَّ عليه بما بعدها، مثل: وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً سُبْحَانَهُ، بَلْ عِبَادٌ مُكْرمُونَ،أَمْ يَقُولُونَ بهِ جِنَّةٌ، بَلْ جَاءَهُمْ بالْحَقِّ. ويقول النُّحاة إنها هنا للإضراب الإبطالي. وتفيد حيناً الانتقال من معنى إلى معنًى آخر هو في الغالب أَهم في تقدير المراد، مثل: قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّى. وَذَكَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى. بَلْ تُؤْثِرُونَ الحَيَاةَ الدُّنْيَا، و: بَلْ قَالُوا أَضْغَاثُ أَحْلامٍ، بَل افْتَرَاهُ، بَلْ هُوَ شَاعِرٌ. والنحاة يسمون هذا الاستعمال إضراباً انتقالياً، وهو أَكثر استعمال بَلْ.
وقد تجيء لا بعدها (بل) فيكون نفْيُها موجَّهاً إلى الكلام السابق ولا تأَثير لها فيما بعد بل. فإن كان ما قبلها مثبتاً نَفَتْهُ، مثل: وجهك البدْر، لا بل الشمس لو لَمْ يُقْضَ للشمس كَسْفَةٌ وأُفولُ
وإذا كان منفيّاً أَكَّدت نفيه، مثل: وما هجرتك، لا بل زادني شغفاً هجرٌ وبُعدٌ تراخَى لا إلى أَجلِ
وكذلك تجيء قبلها كَلاً، فيكون ردعها موجَّهاً إلى ما قبلها، مثل: قُلْ أَرُونِيَ الَّذِينَ أَلْحَقْتُمْ بهِ شُرَكَاءَ كَلا بَلْ هُوَ اللهُ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ. وفي لغةِ المحدَثين تكثُر زيادة الواو بعد بَلْ، يقولون: فلانٌ يخطئ بل ويصرّ على الخطإِ، وهو يَرضَى بل ويبالغ في الرضا، وهو أُسلوب مُحْدَث.
II
معجم اللغة العربية المعاصرة
بل [كلمة وظيفيَّة]:
1- حرف عطف بمعنى لكن، يدخل على المفرد وقبله نفي أو نهي فيقرِّر ما قبله ويثبت ما بعده، وإذا كان قبله إثبات أو أمر جعله كالمسكوت عنه ويثبت الحكم لما بعده "ما حضر سليم بل أخوه- ارْو لنا شيئًا من نثرك بل من شِعْرك- {وَلاَ تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْيَاءٌ}".
2- حرف ابتداء، أو استئناف، يفيد إبطال المعنى الذي قبله، والردّ عليه بما بعده إذا دخل على جملة "{أَمْ يَقُولُونَ بِهِ جِنَّةٌ بَلْ جَاءَهُمْ بِالْحَقِّ}- {وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمَنُ وَلَدًا سُبْحَانَهُ بَلْ عِبَادٌ مُكْرَمُونَ}".
3- حرف يفيد الانتقال من معنى إلى آخر أهمّ "أنا لا أتقاعس بل أحضّ المتقاعسين على العمل".
4- حرف عطف يفيد الإضراب تزاد قبله (لا) لتوكيد ما بعده "هو النهر الدافق في عطائه لا بل البحر الخضمّ- وجهك البدر لا بل الشمس لو لم ... يقض للشمس كِسفَة أو أفُولُ".
III
معجم اللغة العربية المعاصرة
بلَّ بَلَلْتُ، يَبُلّ، ابْلُلْ/ بُلَّ، بَلاًّ وبِلَّةً وبَلالاً وبَلَلاً، فهو بالّ، والمفعول مَبْلول
• بلَّ الثَّوبَ وغيرَه: ندَّاهُ ورطّبه بالماء ونحوه "بَلّ شَعْره- ماتَبُلُّ إحدى يديه الأخرى [مثل]: يُضرب للرجل الشحيح"| بُلُّوا أرحامكم: صِلوها- بلَّ يدَ فلان: أعطاه مالاً لقضاء مصلحة، رشاه.
• بلَّ الرِّيقَ: ارْتَوى "بلَّ حلقَه: شرِب"| بلَّ شوقه من أحد: أشبع رغبته منه ونعم برؤيته وحديثه.
IV
معجم اللغة العربية المعاصرة
بَلّ [مفرد]: مصدر بلَّ.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ بَ ] (اِ) پاشنهٔ پای. (از برهان) (از
آنندراج) (از انجمن آرا) (شرفنامهٔ منیری).
پَل. و رجوع به پل شود. || (ص) جفت.
هم بازی. در قاین و بیرجند به معنی جفت در
بازی، و در حصار و ...
آنندراج) (از انجمن آرا) (شرفنامهٔ منیری).
پَل. و رجوع به پل شود. || (ص) جفت.
هم بازی. در قاین و بیرجند به معنی جفت در
بازی، و در حصار و ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ بَ ] (ق) (تل و...) در اصطلاح عامیانهٔ
فارسی زبانان، بالا و پایین و جابجا کردن. (از
فرهنگ لغات عامیانه). کتل و تل : وزارت
کشاورزی از بودجهٔ خود تل و بل کرد و
مقداری پیش قسط به زارعین داد. ...
فارسی زبانان، بالا و پایین و جابجا کردن. (از
فرهنگ لغات عامیانه). کتل و تل : وزارت
کشاورزی از بودجهٔ خود تل و بل کرد و
مقداری پیش قسط به زارعین داد. ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ بَ ] (ع حرف) حرف اضراب است و
هرگاه پیش از جمله ای بیاید حرف ابتداء باشد
و مفهوم آن باطل کردن معنی ماقبل خود است
چون {/B «أَمْ یَقُولُونَ بِهِ جِنَّةٌ ، بَلْ جََاءَهُمْ
بِالْحَقِّ » ۱-۷۲۳:۷۰/}(قرآن ...
هرگاه پیش از جمله ای بیاید حرف ابتداء باشد
و مفهوم آن باطل کردن معنی ماقبل خود است
چون {/B «أَمْ یَقُولُونَ بِهِ جِنَّةٌ ، بَلْ جََاءَهُمْ
بِالْحَقِّ » ۱-۷۲۳:۷۰/}(قرآن ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ بَ ] (ع اِ) این کلمه گاهی بجای بنوالـ ....
استعمال شود مانند بلحارث بجای بنوالحارث
و بلقین بجای بنوالقین و بلخزرج بجای
بنوالخزرج و بلهجیم بجای بنوالهجیم، و این
از شواذ تخفیف است، و کذلک یفعلون فی ...
استعمال شود مانند بلحارث بجای بنوالحارث
و بلقین بجای بنوالقین و بلخزرج بجای
بنوالخزرج و بلهجیم بجای بنوالهجیم، و این
از شواذ تخفیف است، و کذلک یفعلون فی ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ بَ ل ل ] (ع مص) تر کردن. (المصادر
زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (از منتهی
الارب) (از اقرب الموارد). بِلّة. و رجوع به بلة
شود. || پیوستن رحم. (المصادر زوزنی)
(تاج المصادر بیهقی) (دهار). صلهٔ رحم ...
زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (از منتهی
الارب) (از اقرب الموارد). بِلّة. و رجوع به بلة
شود. || پیوستن رحم. (المصادر زوزنی)
(تاج المصادر بیهقی) (دهار). صلهٔ رحم ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ بَ ل ل ] (ع ص) حریص. (منتهی الارب)
(آنندراج). || آنکه حقوق مردم را از خود به
سوگند باطل کند و بازدارد. (منتهی الارب) (از
اقرب الموارد). || دیردارندهٔ وام و
سوگندخوار ستمکار. ...
(آنندراج). || آنکه حقوق مردم را از خود به
سوگند باطل کند و بازدارد. (منتهی الارب) (از
اقرب الموارد). || دیردارندهٔ وام و
سوگندخوار ستمکار. ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ بِ ] (فعل امر) کلمهٔ امر، مخفف بهل، یعنی
بگذار، از مصدر هلیدن. (از ناظم الاطباء).
مخفف بهل است که امر بر گذاشتن باشد یعنی
بگذار. (برهان). بگذار، مترادف بهل.
(شرفنامهٔ منیری). بهل بوده و «ها» به کثرت
استعمال حذف شده ...
بگذار، از مصدر هلیدن. (از ناظم الاطباء).
مخفف بهل است که امر بر گذاشتن باشد یعنی
بگذار. (برهان). بگذار، مترادف بهل.
(شرفنامهٔ منیری). بهل بوده و «ها» به کثرت
استعمال حذف شده ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ بِ ] (اِ) ثمری است که پوست این را
«شل» خوانند و شحم این را «بل» و تخم این
را «تل». (از الفاظ الادویه). میوه ای هندی
است مانند قثاء کبر و گویند مانند انار است و
گویند نار هندی ...
«شل» خوانند و شحم این را «بل» و تخم این
را «تل». (از الفاظ الادویه). میوه ای هندی
است مانند قثاء کبر و گویند مانند انار است و
گویند نار هندی ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ بِ ل ل ] (ع اِ) شفا از بیماری. (منتهی
الارب). شفاء. (اقرب الموارد). || (ص)
مباح : هو لک حل و بل؛ یعنی مباح، یا
شفاء، و یا از اتباع است.
الارب). شفاء. (اقرب الموارد). || (ص)
مباح : هو لک حل و بل؛ یعنی مباح، یا
شفاء، و یا از اتباع است.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ بِ ] (اِخ) (خدای زمین) یکی از سه
رب النوع بزرگ که مورد عبادت تمام
سومریها بود، و دو رب النوع دیگر یکی آنو
(آقای آسمان) و دیگری اآ (صاحب درهٔ
عمیق) است. (از تاریخ ایران باستان ج ۱
ص ۱۱۴). ...
رب النوع بزرگ که مورد عبادت تمام
سومریها بود، و دو رب النوع دیگر یکی آنو
(آقای آسمان) و دیگری اآ (صاحب درهٔ
عمیق) است. (از تاریخ ایران باستان ج ۱
ص ۱۱۴). ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ بِ ] (اِخ) الکساندر گراهام. فیزیکدان و
دانشمند امریکایی. مخترع تلفون. وی بسال
۱۸۴۷ م. در ادمبورگ متولد شد و در تعقیب
کارهای پدرش، روش تعلیم کرها را اصلاح
کرد. در ۱۸۶۵ م. بفکر انتقال گفتار بوسیلهٔ
امواج برقی ...
دانشمند امریکایی. مخترع تلفون. وی بسال
۱۸۴۷ م. در ادمبورگ متولد شد و در تعقیب
کارهای پدرش، روش تعلیم کرها را اصلاح
کرد. در ۱۸۶۵ م. بفکر انتقال گفتار بوسیلهٔ
امواج برقی ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ بِ ] (اِخ) گرترود مارگارت. دختر توماس
بل. بانوی سیاح و باستان شناس انگلیسی و از
مأمورین دولت بریتانیا در شرق نزدیک. وی
در سال ۱۸۶۸ م. در دورهام متولد شد و پس
از اتمام تحصیلات خود در کوئین ...
بل. بانوی سیاح و باستان شناس انگلیسی و از
مأمورین دولت بریتانیا در شرق نزدیک. وی
در سال ۱۸۶۸ م. در دورهام متولد شد و پس
از اتمام تحصیلات خود در کوئین ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ بُ ] (ص) مؤلف فرهنگ جهانگیری
گوید: احمق و نادان، که آن را به تازی ابله
گویند، و شعر ذیل را از مولوی شاهد آرد:
من بلم خود را اگر زخمی زدم بر خود زدم
ور به ...
گوید: احمق و نادان، که آن را به تازی ابله
گویند، و شعر ذیل را از مولوی شاهد آرد:
من بلم خود را اگر زخمی زدم بر خود زدم
ور به ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ بُ ] (پیشوند) به معنی بسیار است مانند
بلهوس (بسیارهوس) و بلکامه، لیکن مفرد
مستعمل نشده. و بعضی گفته اند که صحیح
بوالهوس و بوالکامه است و این از باب کنیت
است که در محاورات عرب مستعمل به معنی
ملازم شی ...
بلهوس (بسیارهوس) و بلکامه، لیکن مفرد
مستعمل نشده. و بعضی گفته اند که صحیح
بوالهوس و بوالکامه است و این از باب کنیت
است که در محاورات عرب مستعمل به معنی
ملازم شی ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ بُ ] (از ع، اِ) در تداول فارسی زبانان
مخفف ابوالـ .... است، چون : بلقاسم،
ابوالقاسم. بلحسن، ابوالحسن، و بودن بل در
بلهوس و بلفضول و غیره از این «بل» بعید
نمی نماید. (یادداشت مرحوم دهخدا). مخفف
بوالـ ... عربی ...
مخفف ابوالـ .... است، چون : بلقاسم،
ابوالقاسم. بلحسن، ابوالحسن، و بودن بل در
بلهوس و بلفضول و غیره از این «بل» بعید
نمی نماید. (یادداشت مرحوم دهخدا). مخفف
بوالـ ... عربی ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ بُ ] (اِخ) دهی از دهستان بلده، بخش
نور، شهرستان آمل. سکنهٔ آن ۲۰۰ تن. آب
آن از چشمه سار و محصول آن غلات و
لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران
ج ۳).
نور، شهرستان آمل. سکنهٔ آن ۲۰۰ تن. آب
آن از چشمه سار و محصول آن غلات و
لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران
ج ۳).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ بُ ] (اِخ) دهی از دهستان باهوکلات،
بخش دشتیاری، شهرستان چاه بهار. سکنهٔ آن
۳۰۰ تن. آب آن از باران و محصول آن غلات
و حبوب و لبنیات است. (از فرهنگ
جغرافیایی ایران ج ۸).
بخش دشتیاری، شهرستان چاه بهار. سکنهٔ آن
۳۰۰ تن. آب آن از باران و محصول آن غلات
و حبوب و لبنیات است. (از فرهنگ
جغرافیایی ایران ج ۸).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ بُ ل ل ] (ع ص، اِ) جِ بَلاّء. (اقرب الموارد)
(ناظم الاطباء). رجوع به بلاء شود. || جِ
اَبلّ. (ناظم الاطباء). رجوع به ابل شود.
(ناظم الاطباء). رجوع به بلاء شود. || جِ
اَبلّ. (ناظم الاطباء). رجوع به ابل شود.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
( ~.) 1 - پیشوندی است که بر سر برخی واژه ها می آید و معنای بسیاری و فراوانی می
دهد، مانند بُلکامه : یعنی بسیار هوس . 2 - در آغاز اسامی خاص می آید مانند: بلحسن
= بوالحسن = ابوالحسن . یا در اول اسماء معنی عربی می آید مانند: بلعجب = ابوالعجب
یا بلهوس = بوالهوس درمی آید. 3 - ( اِ.) (عا.) چیزی که از روی هوا گرفته شود،
گرفتن ، چیزی را از روی هوا قاپ زدن . 4 - کنایه از: سوءاستفاده کردن از موضوعی .
دهد، مانند بُلکامه : یعنی بسیار هوس . 2 - در آغاز اسامی خاص می آید مانند: بلحسن
= بوالحسن = ابوالحسن . یا در اول اسماء معنی عربی می آید مانند: بلعجب = ابوالعجب
یا بلهوس = بوالهوس درمی آید. 3 - ( اِ.) (عا.) چیزی که از روی هوا گرفته شود،
گرفتن ، چیزی را از روی هوا قاپ زدن . 4 - کنایه از: سوءاستفاده کردن از موضوعی .
Arapça - Fransızca sözlük Metni çevir
بَلْ
[bal]
conj
لَكِنْ mais, au contraire, plus exactement
◊
ما حَضَرَ المُديرُ بَلْ نائِبُهُ — Le directeur n'était pas là, mais son adjoint était présent.
Bol - بل other entries
Next Words
Words according to the Latin alphabet.