rubah - رباح
The entry is a dictionary list for the word rubah - رباح
رباح Arapça ve farsça anlamları
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ رَ ] (ع مص) سود کردن. (دهار)
(مصادراللغهٔ زوزنی چ بینش) (از اقرب
الموارد) (از متن اللغة). رِبْح. رَبْح. (ناظم
الاطباء) (متن اللغة) (اقرب الموارد). و رجوع
به مصادر فوق شود: رباح کسی در بازرگانی
خویش، رباح بازرگانی ...
(مصادراللغهٔ زوزنی چ بینش) (از اقرب
الموارد) (از متن اللغة). رِبْح. رَبْح. (ناظم
الاطباء) (متن اللغة) (اقرب الموارد). و رجوع
به مصادر فوق شود: رباح کسی در بازرگانی
خویش، رباح بازرگانی ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ رَ ] (ع اِ) سود. (منتهی الارب)
(آنندراج) (دهار) (مهذب الاسماء) (از معجم
البلدان). فزونی در تجارت، و آن اسم است
برای آنچه سود برده میشود. (از اقرب
الموارد) (از متن اللغة):
آن یکی در کشتی ازبهر رباح ...
(آنندراج) (دهار) (مهذب الاسماء) (از معجم
البلدان). فزونی در تجارت، و آن اسم است
برای آنچه سود برده میشود. (از اقرب
الموارد) (از متن اللغة):
آن یکی در کشتی ازبهر رباح ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ رِ ] (ع اِ) جِ رَبَح. (منتهی الارب) (ناظم
الاطباء) (متن اللغة). رجوع به رَبَح شود.
|| جِ رابح. (منتهی الارب) (متن اللغة).
رجوع به رابح شود. || جِ رُبَح. (متن اللغة).
رجوع به ...
الاطباء) (متن اللغة). رجوع به رَبَح شود.
|| جِ رابح. (منتهی الارب) (متن اللغة).
رجوع به رابح شود. || جِ رُبَح. (متن اللغة).
رجوع به ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ رُ ] (ع اِ) رباح. میمون نر. اسمی است
از رُبّاح که زمخشری تخفیف آنرا جایز
شمرده است. (از اقرب الموارد). میمون نر.
مخفف رُبّاح در لهجهٔ یمن. || بچهٔ میمون.
(از متن اللغة). || ...
از رُبّاح که زمخشری تخفیف آنرا جایز
شمرده است. (از اقرب الموارد). میمون نر.
مخفف رُبّاح در لهجهٔ یمن. || بچهٔ میمون.
(از متن اللغة). || ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ رُبْ با ] (ع اِ) بزغاله. (منتهی الارب)
(آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (از
متن اللغة) (از تاج العروس). ج، ربابیح.
(اقرب الموارد). || کبی نر. (منتهی الارب)
(آنندراج) (دهار) (ناظم الاطباء). میمون نر، و
بتخفیف نیز در لهجهٔ ...
(آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (از
متن اللغة) (از تاج العروس). ج، ربابیح.
(اقرب الموارد). || کبی نر. (منتهی الارب)
(آنندراج) (دهار) (ناظم الاطباء). میمون نر، و
بتخفیف نیز در لهجهٔ ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ رَ ] (اِخ) نام شهری است که کافور از
آنجا بدست آید. (از اقرب الموارد). این معنی
را صاحب منتهی الارب مردود شناخته است.
رجوع به منتهی الارب در معنی «نام
جانور...» همین کلمه شود.
آنجا بدست آید. (از اقرب الموارد). این معنی
را صاحب منتهی الارب مردود شناخته است.
رجوع به منتهی الارب در معنی «نام
جانور...» همین کلمه شود.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ رَ ] (اِخ) نام نهری بوده در نزدیکی نهر
ریگستان و شهر بخارا در عهد رودکی، و
نزدیک هزار بستان و کاخ را بجز اراضی
سیراب میکرد. رجوع به احوال و اشعار
رودکی ج ۱ ص ۹۶ شود.
ریگستان و شهر بخارا در عهد رودکی، و
نزدیک هزار بستان و کاخ را بجز اراضی
سیراب میکرد. رجوع به احوال و اشعار
رودکی ج ۱ ص ۹۶ شود.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ رَ ] (اِخ) قلعه ای است به اندلس.
(آنندراج) (از متن اللغة). قلعه ای است به
اندلس و از آن قلعه است محمدبن سعد لغوی
و قاسم بن شارب فقیه و محمدبن یحیی
نحوی. (منتهی الارب) (تاج العروس). نام ...
(آنندراج) (از متن اللغة). قلعه ای است به
اندلس و از آن قلعه است محمدبن سعد لغوی
و قاسم بن شارب فقیه و محمدبن یحیی
نحوی. (منتهی الارب) (تاج العروس). نام ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ رَ ] (اِخ) از آزادشدگان بنی جحجبا
(جحجبی ََ) و از صحابه است که در واقعهٔ اُحُد
حضور داشته و بنابه روایتی در غزوهٔ یمامه
کشته شده است. (از قاموس الاعلام ترکی) (از
الاصابة ج ۱ قسم ۱).
(جحجبی ََ) و از صحابه است که در واقعهٔ اُحُد
حضور داشته و بنابه روایتی در غزوهٔ یمامه
کشته شده است. (از قاموس الاعلام ترکی) (از
الاصابة ج ۱ قسم ۱).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ رَ ] (اِخ) از صحابهٔ رسول و آزادشدهٔ
حارث بن مالک انصاری بود که در غزوهٔ
یمامه بشهادت رسید. (از قاموس الاعلام
ترکی) (از الاصابة ج ۱ قسم ۱). و رجوع به
رباح (آزادشدهٔ بنی جحجبا) شود.
حارث بن مالک انصاری بود که در غزوهٔ
یمامه بشهادت رسید. (از قاموس الاعلام
ترکی) (از الاصابة ج ۱ قسم ۱). و رجوع به
رباح (آزادشدهٔ بنی جحجبا) شود.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ رَ ] (اِخ) از صحابهٔ رسول و مکنی به
ابوعبده از مردم شام بود. پسرش عبده از وی
روایت دارد. (از قاموس الاعلام ترکی) (از
الاصابة ج ۱ قسم ۱).
ابوعبده از مردم شام بود. پسرش عبده از وی
روایت دارد. (از قاموس الاعلام ترکی) (از
الاصابة ج ۱ قسم ۱).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ رَ ] (اِخ) یا رباح الاسود یا رباح
حبشی. پدر بلال حبشی، غلام و مؤذن
معروف پیغمبر. رجوع به حبیب السیر چ خیام
ج ۱ ص ۴۷۳ و قاموس الاعلام ترکی و
عقدالفرید ج ۵ ص ۱۶ و الاصابة ...
حبشی. پدر بلال حبشی، غلام و مؤذن
معروف پیغمبر. رجوع به حبیب السیر چ خیام
ج ۱ ص ۴۷۳ و قاموس الاعلام ترکی و
عقدالفرید ج ۵ ص ۱۶ و الاصابة ...
Arapça - Rusca sözlük Metni çevir
رَبَاحٌ
выгода, прибыль; * رباح والصباح там видно будет; утро вечера мудренее
Arapça - Rusca sözlük Metni çevir
رُبَّاحٌ
мн. رَبَابِيحُ
зоол. мандрил; ربّاح زُرَيْـقـَاءُ зоол. генетта, виверра