حمیر
The entry is a dictionary list for the word حمیر
حمیر Arapça ve farsça anlamları
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ حَ ] (ع اِ) حمیرة. یرنداق که بدان زین
بندند. (منتهی الارب). || جِ حمار. (منتهی
الارب) (اقرب الموارد):
تیر و بهار و دهر جفاپیشه خرد خرد
بر تو همی شمرد و تو خود خفته ...
بندند. (منتهی الارب). || جِ حمار. (منتهی
الارب) (اقرب الموارد):
تیر و بهار و دهر جفاپیشه خرد خرد
بر تو همی شمرد و تو خود خفته ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ حِ یَ ] (اِخ) موضعی است غربی
صنعای یمن. (منتهی الارب). موضعی است
در بیابان عرب که گرگ آنجا بغایت درنده و
خونریز باشد. (آنندراج):
شیرخواران را بمغز و شیرمردان را بجان
طعمهٔ مار و شکار ...
صنعای یمن. (منتهی الارب). موضعی است
در بیابان عرب که گرگ آنجا بغایت درنده و
خونریز باشد. (آنندراج):
شیرخواران را بمغز و شیرمردان را بجان
طعمهٔ مار و شکار ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ حِ یَ ] (اِخ) قبیله ای است از قبایل
بنی سبا و ضحاک پادشاه از آن قبیله بود.
(آنندراج) (غیاث). این قبیله بناحیت صمدان
و سه شهرک آن نشینند و ایشان را کشت و
برز است و مراعی و رز. ...
بنی سبا و ضحاک پادشاه از آن قبیله بود.
(آنندراج) (غیاث). این قبیله بناحیت صمدان
و سه شهرک آن نشینند و ایشان را کشت و
برز است و مراعی و رز. ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ حِ یَ ] (اِخ) نام پسر عبدالشمس بن
یعرب بن قحطان از عرب عاربه بود که در
خطهٔ یمن دولتی بنام حمیریها تأسیس کرد.
(قاموس الاعلام). رجوع به حمیریان شود.
یعرب بن قحطان از عرب عاربه بود که در
خطهٔ یمن دولتی بنام حمیریها تأسیس کرد.
(قاموس الاعلام). رجوع به حمیریان شود.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ حَ ] (اِخ) دهی است از دهستان باوی
بخش مرکزی شهرستان اهواز. واقع در هفتاد
هزارگزی جنوب خاوری اهواز و ۵ هزارگزی
خاوری راه فرعی خلف آباد به اهواز.
ناحیه ای است واقع در دشت و گرمسیری
است. دارای ۱۵۰ ...
بخش مرکزی شهرستان اهواز. واقع در هفتاد
هزارگزی جنوب خاوری اهواز و ۵ هزارگزی
خاوری راه فرعی خلف آباد به اهواز.
ناحیه ای است واقع در دشت و گرمسیری
است. دارای ۱۵۰ ...