هوادار
The entry is a dictionary list for the word هوادار
هوادار Arapça ve farsça anlamları
Farsça - Türkçe sözlük
taraftar, sempatizan
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ هَ ] (نف مرکب) هواخواه.
(آنندراج). دوست. طرفدار. مساعد. معاضد.
(یادداشت بخط مؤلف):
چو هم دل بود او را هم درم بود
هوادار و هواخواهش نه کم بود.
فخرالدین اسعد.
هرکه طلبکار اوست روی نتابد به تیغ
وآنکه هوادار اوست ...
(آنندراج). دوست. طرفدار. مساعد. معاضد.
(یادداشت بخط مؤلف):
چو هم دل بود او را هم درم بود
هوادار و هواخواهش نه کم بود.
فخرالدین اسعد.
هرکه طلبکار اوست روی نتابد به تیغ
وآنکه هوادار اوست ...