نحیف
The entry is a dictionary list for the word نحیف
نحیف Arapça ve farsça anlamları
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ نَ ] (ع ص) لاغر. نزار. (منتهی
الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (غیاث
اللغات). خول. (ناظم الاطباء). مرد عاجز.
(آنندراج) (غیاث اللغات). قضیف. (از منتهی
الارب). ضاوی. (یادداشت مؤلف). تکیده. ج،
نحاف، نحفاء:
نحیف است چون خیزرانی ولیکن
چو تابنده ...
الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (غیاث
اللغات). خول. (ناظم الاطباء). مرد عاجز.
(آنندراج) (غیاث اللغات). قضیف. (از منتهی
الارب). ضاوی. (یادداشت مؤلف). تکیده. ج،
نحاف، نحفاء:
نحیف است چون خیزرانی ولیکن
چو تابنده ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ نَ ] (اِخ) رازی چنی لال لکهنوئی. از
پارسی گویان هند است و نزد میرزا فاخر
مکین شاعری آموخته. او راست:
وفا با بیوفا کردم چه کردم
غلط کردم خطا کردم چه کردم
(از تذکرهٔ صبح گلشن ص ۵۱۱).
پارسی گویان هند است و نزد میرزا فاخر
مکین شاعری آموخته. او راست:
وفا با بیوفا کردم چه کردم
غلط کردم خطا کردم چه کردم
(از تذکرهٔ صبح گلشن ص ۵۱۱).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ نَ ] (اِخ) نوروزعلی بیگ شاملو. او
راست:
فتادگان به فلک سر فرونمی آرند
زمین به گرد سر آسمان نمیگردد.
عشق زیاد مایهٔ اندوه میشود
تریاق کار زهر کند چون فزون خوری.
(از تذکرهٔ صبح گلشن ص ۵۱۱).
راست:
فتادگان به فلک سر فرونمی آرند
زمین به گرد سر آسمان نمیگردد.
عشق زیاد مایهٔ اندوه میشود
تریاق کار زهر کند چون فزون خوری.
(از تذکرهٔ صبح گلشن ص ۵۱۱).