مست
The entry is a dictionary list for the word مست
مست Arapça ve farsça anlamları
Farsça - Türkçe sözlük
sarhoş
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ مَ ] (ص) شراب خواره ای که شراب
در وی اثر کرده باشد. (ناظم الاطباء). می زده.
دگرگون شده از آشامیدن می و غیره. سخت
بی خود از شراب. مقابل سرخوش و شنگول.
(یادداشت مرحوم دهخدا). مقابل هوشیار، و
با لفظ ...
در وی اثر کرده باشد. (ناظم الاطباء). می زده.
دگرگون شده از آشامیدن می و غیره. سخت
بی خود از شراب. مقابل سرخوش و شنگول.
(یادداشت مرحوم دهخدا). مقابل هوشیار، و
با لفظ ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ مُ ] (اِ) گله و شکوه و شکایت.
(برهان). شکایت. (جهانگیری) (انجمن آرا).
گله. (غیاث). شکوی :
بخت نخواهد گرفت دست من مستمند
چرخ نخواهد شنید مست من مستهام.
فلکی.
- بمست؛ گله مند. گله دار. باگله : ...
(برهان). شکایت. (جهانگیری) (انجمن آرا).
گله. (غیاث). شکوی :
بخت نخواهد گرفت دست من مستمند
چرخ نخواهد شنید مست من مستهام.
فلکی.
- بمست؛ گله مند. گله دار. باگله : ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ مُ ] (اِ) بیخ گیاهی خوشبوی که به
عربی سعد گویند و تخم آن را تودری خوانند.
(برهان) (از جهانگیری). مُشت. (جهانگیری).
عربی سعد گویند و تخم آن را تودری خوانند.
(برهان) (از جهانگیری). مُشت. (جهانگیری).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(مَ) [ په . ] (ص .)1 - شراب خورده ، خارج شده از حالت طبیعی به علت خوردن شراب . 2
- بی هوش ، مدهوش . 3 - کسی که به علت داشتن مال و مقام و غیره بسیار مغرور باشد. ؛
~ُ ملنگ (عا.) شاد و خوشحال و سردماغ .
- بی هوش ، مدهوش . 3 - کسی که به علت داشتن مال و مقام و غیره بسیار مغرور باشد. ؛
~ُ ملنگ (عا.) شاد و خوشحال و سردماغ .