محیا
The entry is a dictionary list for the word محیا
محیا Arapça ve farsça anlamları
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ مَ حْ ] (ع اِ) مَحیی ََ. مقابل ممات.
حیات:{/B سَوََاءً مَحْیََاهُمْ وَ مَمََاتُهُمْ سََاءَ
مََا یَحْکُمُونَ . ۱۳-۱۹۴۵:۲۱/}(قرآن ۴۵/۲۱). مقابل مرگ.
زندگی. (آنندراج). محیای و مماتی؛ یعنی
زندگانی من و مرگ من. (ناظم الاطباء).
در محیا و ...
حیات:{/B سَوََاءً مَحْیََاهُمْ وَ مَمََاتُهُمْ سََاءَ
مََا یَحْکُمُونَ . ۱۳-۱۹۴۵:۲۱/}(قرآن ۴۵/۲۱). مقابل مرگ.
زندگی. (آنندراج). محیای و مماتی؛ یعنی
زندگانی من و مرگ من. (ناظم الاطباء).
در محیا و ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ مُ حَ یْ یا ] (ع اِ) روی. (مهذب
الاسماء). چهره. روی مردم. چهرهٔ انسان و
غیر آن. (غیاث). رخسار. صورت. رخ :
اثر نماند ز من بی شمایلت آری
اَری ََ مَآثِرَ مَحْیایَ مِنْ مُحَیّاکِ.حافظ.
الاسماء). چهره. روی مردم. چهرهٔ انسان و
غیر آن. (غیاث). رخسار. صورت. رخ :
اثر نماند ز من بی شمایلت آری
اَری ََ مَآثِرَ مَحْیایَ مِنْ مُحَیّاکِ.حافظ.