گرد
The entry is a dictionary list for the word گرد
گرد Arapça ve farsça anlamları
Farsça - Türkçe sözlük
toz
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ گِ ] (اِ) دور و حوالی. اطراف. (از
برهان). گرد و فراهم و دور چیزی. (آنندراج).
پیرامون. پیرامن :
زنی پلشت و تلاتوف و اهرمن کردار
نگر نگردی از گرد او که گرم آیی.شهید.
تا کی دوم از گرد درِ تو
کاندر تو ...
برهان). گرد و فراهم و دور چیزی. (آنندراج).
پیرامون. پیرامن :
زنی پلشت و تلاتوف و اهرمن کردار
نگر نگردی از گرد او که گرم آیی.شهید.
تا کی دوم از گرد درِ تو
کاندر تو ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ گَ ] (اِ) هندی باستان ورت، ورتات (چرخیدن)، وخی عاریتی و دخیلی گرد،
منجی گارایی ، پهلوی ورت (گرد، غبار).
خاک، و خاک برانگیخته را خصوصاً گویند.
(برهان) (آنندراج). غبار. خاک برخاسته :
مه نیسان شبیخون کرد گویی بر مه ...
منجی گارایی ، پهلوی ورت (گرد، غبار).
خاک، و خاک برانگیخته را خصوصاً گویند.
(برهان) (آنندراج). غبار. خاک برخاسته :
مه نیسان شبیخون کرد گویی بر مه ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ گُ ] (ص، اِ) در پهلوی «گورت»ظاهراً از ریشه «وورت» و پارسی باستان
«ورْتا»، در لهجهٔ کاشانی «گوردی و گورد»بلند، بلندی. (از حاشیهٔ برهان قاطع چ معین).
|| مبارز و دلاور. بهادر و شجاع. (از ...
«ورْتا»، در لهجهٔ کاشانی «گوردی و گورد»بلند، بلندی. (از حاشیهٔ برهان قاطع چ معین).
|| مبارز و دلاور. بهادر و شجاع. (از ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ گِ رَ ] (فعل مضارع) مخفف گیرد. از
مصدر گرفتن. (حاشیهٔ برهان قاطع چ
معین):
یک نیمهٔ گیتی ستد و سیر نباشد
تا نیمهٔ دیگر بگرد دیر نباشد.منوچهری.
ره دین گرد هرکه دانا بود
به دهر آن گراید که کانا بود.اسدی.
و رجوع ...
مصدر گرفتن. (حاشیهٔ برهان قاطع چ
معین):
یک نیمهٔ گیتی ستد و سیر نباشد
تا نیمهٔ دیگر بگرد دیر نباشد.منوچهری.
ره دین گرد هرکه دانا بود
به دهر آن گراید که کانا بود.اسدی.
و رجوع ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(گَ) 1 - (اِمص .) گردیدن ، گشتن ، گردش . 2 - (اِفا.) در ترکیب به معنی گردنده
آید: ولگرد، دوره گرد. 3 - (اِ.) آسمان ، فلک ، گردون .
آید: ولگرد، دوره گرد. 3 - (اِ.) آسمان ، فلک ، گردون .
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
( ~.) [ اوس . ] 1 - (اِ.) خاک . 2 - چیزی که به صورت آرد یا پودر درآمده باشد. 3 -
از اشکال دارویی که در آن دارو به شکل پودر عرضه می شود. 4 - (عا.) مواد مخدر:
هرویین . 5 - گور، قبر. 6 - بهره ، نصیب . 7 - اثر، نشانه .
از اشکال دارویی که در آن دارو به شکل پودر عرضه می شود. 4 - (عا.) مواد مخدر:
هرویین . 5 - گور، قبر. 6 - بهره ، نصیب . 7 - اثر، نشانه .
Farsça - Lehçe sözlük Metni çevir
bohater; cykl; dookoła; kolejka; krąg; kulisty; mączny; mąka; następstwo; obchód; obieg; obsypywać; okrągły; okrężny; posypywać; proch; proszek; proszkować; puder; pył; runda; seria; szczery; uczciwy; zaokrąglać; zasypka