لطیف
The entry is a dictionary list for the word لطیف
لطیف Arapça ve farsça anlamları
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ لَ ] (ع ص) باریک. ریزه. نازک .
مقذذ. (منتهی الارب). به غایت نازک.
(منتخب اللغات). || به غایت نیکو. نغز.
(حاشیهٔ فرهنگ اسدی نخجوانی):
چون لطیف آمد به گاه نوبهار
بانگ رود و بانگ کبک و بانگ ...
مقذذ. (منتهی الارب). به غایت نازک.
(منتخب اللغات). || به غایت نیکو. نغز.
(حاشیهٔ فرهنگ اسدی نخجوانی):
چون لطیف آمد به گاه نوبهار
بانگ رود و بانگ کبک و بانگ ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ لَ ] (اِخ) دهی از دهستان
جلگه افشار بخش اسدآباد شهرستان همدان،
واقع در هفت هزارگزی جنوب باختری قصبهٔ
اسدآباد و پنج هزارگزی باختر شوسهٔ اسدآباد
به کنگاور. جلگه، سردسیر، مالاریائی و
دارای ۸۴ تن سکنه. آب آن از قنات. محصول
آنجا ...
جلگه افشار بخش اسدآباد شهرستان همدان،
واقع در هفت هزارگزی جنوب باختری قصبهٔ
اسدآباد و پنج هزارگزی باختر شوسهٔ اسدآباد
به کنگاور. جلگه، سردسیر، مالاریائی و
دارای ۸۴ تن سکنه. آب آن از قنات. محصول
آنجا ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ لَ ] (اِخ) تخلص شاعری است از
مردم قزوین. این بیت او راست:
ای دیده خون ببار مبادا که پای یار
ممنون دستگیری رنگ حنا شود.
(قاموس الاعلام ترکی).
مردم قزوین. این بیت او راست:
ای دیده خون ببار مبادا که پای یار
ممنون دستگیری رنگ حنا شود.
(قاموس الاعلام ترکی).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ لَ ] (اِخ) از شعرای قرن نهم عثمانی
و از مردم بروسه و مشهور به طوطی لطیف.
روزگاری کار قضا کرد و از ثروت پدر و
دسترنج خویش در استانبول مدرسه ای
ساخت و در آن بقیهٔ عمر به تدریس ...
و از مردم بروسه و مشهور به طوطی لطیف.
روزگاری کار قضا کرد و از ثروت پدر و
دسترنج خویش در استانبول مدرسه ای
ساخت و در آن بقیهٔ عمر به تدریس ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ لَ ] (اِخ) از شعرای اصفهان است در
عهد محمدشاه. به هندوستان رفت و در دهلی
متوطن شد. این بیت او راست:
به عزم گریه نشستم به رهگذار کسی
که بر رهش ننشیند دگر غبار کسی.
(قاموس الاعلام ترکی).
عهد محمدشاه. به هندوستان رفت و در دهلی
متوطن شد. این بیت او راست:
به عزم گریه نشستم به رهگذار کسی
که بر رهش ننشیند دگر غبار کسی.
(قاموس الاعلام ترکی).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ لَ ] (اِخ) (مولانا...) شخصی لطیف و
ظریف است و شعر خوب دارد و از جملهٔ شعر
او این است:
دهان به خندهٔ شیرین چو یار بگشاید
گره ز جان من دل فگار بگشاید
میان عارض گلگون، دهان خندانش
چو غنچه ای است ...
ظریف است و شعر خوب دارد و از جملهٔ شعر
او این است:
دهان به خندهٔ شیرین چو یار بگشاید
گره ز جان من دل فگار بگشاید
میان عارض گلگون، دهان خندانش
چو غنچه ای است ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ لَ ] (اِخ) (سید...) ابن رکن الدین
محمدبن تاج الدین ابومیرةبن کمال الدین
ابی الفضل احمدبن محمدبن ضیاءالدین
ابوالرضا فضل اللََّه الراوندی بن علی بن
عبیداللََّه بن محمدبن عبیداللََّه بن الحسن. پدر زن
شاه شجاع از امرای آل ...
محمدبن تاج الدین ابومیرةبن کمال الدین
ابی الفضل احمدبن محمدبن ضیاءالدین
ابوالرضا فضل اللََّه الراوندی بن علی بن
عبیداللََّه بن محمدبن عبیداللََّه بن الحسن. پدر زن
شاه شجاع از امرای آل ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ لَ ] (اِخ) لطیف الدین سنجری،
متخلص به لطیف. از مردم مراغه است و این
رباعی او راست:
گوئی که بگو چگونه اشکت خون شد
چون نیست دلی با تو چه گویم چون شد
در دیدهٔ من خیال رخسار تو بود
اشکم چو ...
متخلص به لطیف. از مردم مراغه است و این
رباعی او راست:
گوئی که بگو چگونه اشکت خون شد
چون نیست دلی با تو چه گویم چون شد
در دیدهٔ من خیال رخسار تو بود
اشکم چو ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ لَ ] (اِخ) یعقوب شکیب. او راست:
الدّرر النظیم فی فن التنویم. (معجم
المطبوعات ج ۲).
الدّرر النظیم فی فن التنویم. (معجم
المطبوعات ج ۲).
Farsça - Azeri sözlük Metni çevir
toruq(izah: yılım. yılımçı. yumşaq. yumaşıq. yavaş. yavaşıq. mulayim.
nərm o lətif: asruğ əsrük. yapış yumuş.)
nərm o lətif: asruğ əsrük. yapış yumuş.)