فارسی
The entry is a dictionary list for the word فارسی
فارسی Arapça ve farsça anlamları
Farsça - Türkçe sözlük
acemce; farsça
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(ص نسبی) منسوب به فارس که
فارسیان و ممالک آنها باشد. (منتهی الارب).
معرب پارسی. || ایرانی. (حاشیهٔ برهان چ
معین: پارس). فارس. عجم. رجوع به عجم و
فارس شود. || پارسی. زبان فارسی، ...
فارسیان و ممالک آنها باشد. (منتهی الارب).
معرب پارسی. || ایرانی. (حاشیهٔ برهان چ
معین: پارس). فارس. عجم. رجوع به عجم و
فارس شود. || پارسی. زبان فارسی، ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِ) در اصطلاح بنایان، مقسمی. (از
یادداشت بخط مؤلف). رجوع به مُقَسَّمی شود.
- فارسی بریدن؛ مقابل راسته بریدن.
بریدن آهن و تیر است بطوری که مقطع عمود
بر طول آن نباشد. مورب بریدن.
یادداشت بخط مؤلف). رجوع به مُقَسَّمی شود.
- فارسی بریدن؛ مقابل راسته بریدن.
بریدن آهن و تیر است بطوری که مقطع عمود
بر طول آن نباشد. مورب بریدن.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِخ) ابراهیم بن علی، مکنی به
ابواسحاق. از اعیان علم لغت و نحو بود. وی
به بخارا آمد و مورد احترام واقع شد. فرزندان
بزرگان و کاتبان به شاگردی نزد او رفتند و او
تا پایان عمر در بخارا بود ...
ابواسحاق. از اعیان علم لغت و نحو بود. وی
به بخارا آمد و مورد احترام واقع شد. فرزندان
بزرگان و کاتبان به شاگردی نزد او رفتند و او
تا پایان عمر در بخارا بود ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِخ) ابوالحسن عبدالغافربن
اسماعیل. از علمای زبان عرب، تاریخ و
حدیث، و اصلاً فارسی و از اهل نیشابور بود،
سپس به خوارزم کوچ کرد و از آنجا به غزنین
و هندوستان رفت و در نیشابور بسال ۵۲۹
هـ . ق. درگذشت. از ...
اسماعیل. از علمای زبان عرب، تاریخ و
حدیث، و اصلاً فارسی و از اهل نیشابور بود،
سپس به خوارزم کوچ کرد و از آنجا به غزنین
و هندوستان رفت و در نیشابور بسال ۵۲۹
هـ . ق. درگذشت. از ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِخ) حسن بن احمدبن عبدالغفار،
مکنی به ابوعلی. اصلاً فارسی و در علم
عربیت یکی از پیشوایان بود. در شهر فسا به
سال ۲۸۸ هـ . ق. متولد شد. در سال ۳۰۷ به
بغداد آمد و از آنجا به شهرهای ...
مکنی به ابوعلی. اصلاً فارسی و در علم
عربیت یکی از پیشوایان بود. در شهر فسا به
سال ۲۸۸ هـ . ق. متولد شد. در سال ۳۰۷ به
بغداد آمد و از آنجا به شهرهای ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِخ) صاحب مرآةالخیال آرد:
خواجه مجدالدین، مردی فاضل و هنرمند بود
و در روزگار خود به استعداد ظاهر و باطن
نظیر نداشت. خوش نویس و خوشگوی و
ندیم مجلس ملوک و حکام بودی و در دیار
فارس و عراق هر کس را در ...
خواجه مجدالدین، مردی فاضل و هنرمند بود
و در روزگار خود به استعداد ظاهر و باطن
نظیر نداشت. خوش نویس و خوشگوی و
ندیم مجلس ملوک و حکام بودی و در دیار
فارس و عراق هر کس را در ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِخ) نام قسمت اول از سه قسمت
گُتی که تیره ای از شعبهٔ شیبانی ایل عرب
فارس است. رجوع به جغرافیای سیاسی
کیهان ص ۸۷ شود.
گُتی که تیره ای از شعبهٔ شیبانی ایل عرب
فارس است. رجوع به جغرافیای سیاسی
کیهان ص ۸۷ شود.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِخ) دهی است از دهستان آل حرم
بخش کنگان شهرستان بوشهر که در ۱۰۵
هزارگزی جنوب خاوری کنگان و ۵
هزارگزی راه فرعی کنگان به لنگه واقع است.
جلگه ای گرمسیر، مالاریایی و دارای ۱۰۰
تن سکنه میباشد. آب آنجا از چاه تأمین ...
بخش کنگان شهرستان بوشهر که در ۱۰۵
هزارگزی جنوب خاوری کنگان و ۵
هزارگزی راه فرعی کنگان به لنگه واقع است.
جلگه ای گرمسیر، مالاریایی و دارای ۱۰۰
تن سکنه میباشد. آب آنجا از چاه تأمین ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(ص نسب .) 1 - پارسی ، ایرانی . 2 - زبان مردم ایران . ؛ ~ امروز فارسی رایج زمان
حال . ؛ ~ باستان زبان دورة هخامنشیان . ؛~ دَری زبان سده های سوم تا ششم هجری و
زبان رایج افغانستان . ؛ ~ میانه زبان فارسی دورة اشکانی و ساسانی . 3 - نوعی بُرش
چوب در نجاری .
حال . ؛ ~ باستان زبان دورة هخامنشیان . ؛~ دَری زبان سده های سوم تا ششم هجری و
زبان رایج افغانستان . ؛ ~ میانه زبان فارسی دورة اشکانی و ساسانی . 3 - نوعی بُرش
چوب در نجاری .