سراج
The entry is a dictionary list for the word سراج
سراج Arapça ve farsça anlamları
Arapça - Türkçe sözlük
abajur; kandil; lâmba; saraç
Arapça - Türkçe sözlük
I
سِرَاج
1. lâmba
Anlamı: telleri ak kor durumuna geçerek ışık veren alet
2. kandil
Anlamı: aydınlatma aracı
3. abajur
Anlamı: ışrğı bir yere toplamak, doğrudan doğruya gözlere vurmasını önlemek için kullanılan lâmba siperi
II
سَرَّاج
saraç
Anlamı: eyer takımları yapan
Arapça - Arapça sözlük Metni çevir
I
معجم اللغة العربية المعاصرة
سِراج [مفرد]: ج سُرْج وسُرُج:
1- مصباح زاهر، كلّ شيء مضيء "{وَجَعَلَ الْقَمَرَ فِيهِنَّ نُورًا وَجَعَلَ الشَّمْسَ سِرَاجًا}"| سراج المؤمنين: الهُدى- سراج النّهار: الشمس- سِراج حركة: إشارة السّير الضوئيّة.
2- فتيلة موقدة.
3- شمس.
• السِّراج المنير: النَّبيّ محمّد صلَّى الله عليه وسلَّم "{وَدَاعِيًا إِلَى اللهِ بِإِذْنِهِ وَسِرَاجًا مُنِيرًا}".
II
معجم اللغة العربية المعاصرة
سَرّاج [مفرد]: صانع السُّروج، أو بائعها.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ سِ ] (ع اِ) چراغ. (غیاث) (مهذب
الاسماء) (دهار) (آنندراج) (منتهی
الارب): و اذکارها فرعاً بعثه سراجاً.
(تاریخ بیهقی چ ادیب ص ۲۹۸).
گفتم که بقرآن در پیداست که احمد
بشّیر و نذیر است و سراجست و منور.
ناصرخسرو.
و رأیت ...
الاسماء) (دهار) (آنندراج) (منتهی
الارب): و اذکارها فرعاً بعثه سراجاً.
(تاریخ بیهقی چ ادیب ص ۲۹۸).
گفتم که بقرآن در پیداست که احمد
بشّیر و نذیر است و سراجست و منور.
ناصرخسرو.
و رأیت ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ سَ رْ را ] (ع ص) زینگر. ج،
سراجون. (مهذب الاسماء) (دهار).
زین فروش و زین ساز. (غیاث). زین فروش.
زین ساز. || دروغگوی. (آنندراج) (منتهی
الارب).
سراجون. (مهذب الاسماء) (دهار).
زین فروش و زین ساز. (غیاث). زین فروش.
زین ساز. || دروغگوی. (آنندراج) (منتهی
الارب).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ سَ رْ را ] (اِخ) ده کوچکی است از
دهستان شهاباد بخش حومهٔ شهرستان
بیرجند واقع در ۱۴ هزارگزی باختر بیرجند.
هوای آن معتدل و دارای ۱۲ تن سکنه است.
آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول آن
غلات و شغل ...
دهستان شهاباد بخش حومهٔ شهرستان
بیرجند واقع در ۱۴ هزارگزی باختر بیرجند.
هوای آن معتدل و دارای ۱۲ تن سکنه است.
آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول آن
غلات و شغل ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ سَ رْ را ] (اِخ) (۴۱۹ -۵۰۰ هـ . ق.)
ابوجعفربن احمدبن الحسین بن احمدبن
جعفر سراج. رجوع به ابن سراج و قاری
بغدادی شود.
ابوجعفربن احمدبن الحسین بن احمدبن
جعفر سراج. رجوع به ابن سراج و قاری
بغدادی شود.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ سِ ] (اِخ) ابن عبداللََّه بن محمدبن
سراج مکنی به ابومروان النحوی اللغوی. وی
امام مردم اهل قرطبه بود و در علم عربیت
منزلتی بلند داشت، مدت ۱۸ سال عمر خود
را صرف کتاب سیبویه کرد، و جز به ...
سراج مکنی به ابومروان النحوی اللغوی. وی
امام مردم اهل قرطبه بود و در علم عربیت
منزلتی بلند داشت، مدت ۱۸ سال عمر خود
را صرف کتاب سیبویه کرد، و جز به ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ سِ ] (اِخ) ابن فارس عبداللََّه بن
احمدبن اسماعیل التمیمی اسکندرانی
مکنی به ابوبکر. از تاج الکندی و ابن
الحرستانی حدیث کرد. در ربیع الاول سال
۶۸۵ هـ . ق. به اسکندریه درگذشت. (تاریخ
مصر ص ۱۷۵).
احمدبن اسماعیل التمیمی اسکندرانی
مکنی به ابوبکر. از تاج الکندی و ابن
الحرستانی حدیث کرد. در ربیع الاول سال
۶۸۵ هـ . ق. به اسکندریه درگذشت. (تاریخ
مصر ص ۱۷۵).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ سِ ] (اِخ) ابوعبداللََّه محمدبن محمد
السراج الوزیر الاندلسی مکنی به ابوعبداللََّه.
در قرن دوازدهم هجری میزیست. او راست:
الحلل السندسیة فی الاخبار التونسیة این
کتاب مشتمل است بر تاریخ تونس و کسانی
که قبل از عثمانیان در آنجا دولتی داشتند ...
السراج الوزیر الاندلسی مکنی به ابوعبداللََّه.
در قرن دوازدهم هجری میزیست. او راست:
الحلل السندسیة فی الاخبار التونسیة این
کتاب مشتمل است بر تاریخ تونس و کسانی
که قبل از عثمانیان در آنجا دولتی داشتند ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ سِ ] (اِخ) اورنگ آبادی.
سیدسراج الدین از روشن سوادان اورنگ آباد
دکن است و در چراغ افروزی کاشانهٔ نظم
فارسی دارد و از ماهران فن از ابتدای شباب
دل به درویشی نهاد و دست به بیعت خاندان
والاشان چشت ...
سیدسراج الدین از روشن سوادان اورنگ آباد
دکن است و در چراغ افروزی کاشانهٔ نظم
فارسی دارد و از ماهران فن از ابتدای شباب
دل به درویشی نهاد و دست به بیعت خاندان
والاشان چشت ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ سَ رْ را ] (اِخ) سبزواری. ملا احمد
سراج از ولایت سبزوار است. طبعش در
شعر نیک است، همیشه لغز میگفته. این لغز
شمع از اوست، لغز:
آن چیست که در انجمنش جا باشد
خورشیدعذار و سروبالا باشد
جانش نبود ولی بمیرد هر روز
این ...
سراج از ولایت سبزوار است. طبعش در
شعر نیک است، همیشه لغز میگفته. این لغز
شمع از اوست، لغز:
آن چیست که در انجمنش جا باشد
خورشیدعذار و سروبالا باشد
جانش نبود ولی بمیرد هر روز
این ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ سَ رْ را ] (اِخ) عبداللََّه بن علی،
مکنی به ابونصر. رجوع به ابونصر سراج
شود.
مکنی به ابونصر. رجوع به ابونصر سراج
شود.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ ] (اِخ) قمری. او سراجی قزوینی و
سراجی قمری نامیده شده است. وی معاصر
ابی سعیدخان (۸۵۵ -۸۷۲ هـ . ق.) بوده
است. شاعر خوبی است ولیکن در هزلیات
غلو تمام دارد مثل عمر خیام و از ...
سراجی قمری نامیده شده است. وی معاصر
ابی سعیدخان (۸۵۵ -۸۷۲ هـ . ق.) بوده
است. شاعر خوبی است ولیکن در هزلیات
غلو تمام دارد مثل عمر خیام و از ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ سِ ] (اِخ) محمدبن السرج الوزیر
الاندلسی. رجوع به سراج ابوعبداللََّه شود.
الاندلسی. رجوع به سراج ابوعبداللََّه شود.
Arapça - Fransızca sözlük Metni çevir
سِراجٌ
[si'raːʒ]
n m
مِصْباحٌ f lampe
◊
أَضاءَ السِّراجَ — Il a allumé la lampe.
♦ سِراجُ الليْلِ نَوْعٌ منَ الحَشَراتِ ver luisant
Arapça - Rusca sözlük Metni çevir
سِرَاجٌ
мн. سُرُجٌ
светильник, лампа; الليل سراج зоол. светлячок
* * *
иа=
pl. = سرج
светильник, лампа