زنبیل
The entry is a dictionary list for the word زنبیل
زنبیل Arapça ve farsça anlamları
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ زَمْ ] (اِ) بمعنی زنبیر است که چیزها
در آن نهند و از جایی به جایی برند. (برهان).
سبد مانندی که از حصیر یا برگهای خرما بافند
و بر آن دسته ای نصب کنند و چیزهای
خوردنی مانند گوشت و پنیر ...
در آن نهند و از جایی به جایی برند. (برهان).
سبد مانندی که از حصیر یا برگهای خرما بافند
و بر آن دسته ای نصب کنند و چیزهای
خوردنی مانند گوشت و پنیر ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ زِمْ / زَمْ ](ع اِ) کیسه و انبان و جز آن.
(منتهی الارب). زبیل. (دهار). زبیل. انبان.
خنور. || کدوی خشک میان تهی که زنان
در وی پنبه و جز آن نهند. ج، زنابیل.
(ناظم الاطباء).
(منتهی الارب). زبیل. (دهار). زبیل. انبان.
خنور. || کدوی خشک میان تهی که زنان
در وی پنبه و جز آن نهند. ج، زنابیل.
(ناظم الاطباء).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ زِمْ / زَمْ ] (اِخ) نامی از نامهای ایرانی
و از جمله جد احمدبن الحسین بن احمد زنبیل
نهاوندی، راوی تاریخ بخاری که از ابوالقاسم
اشقر و او از بخاری روایت کند. (یادداشت
بخط مرحوم دهخدا) (از منتهی ...
و از جمله جد احمدبن الحسین بن احمد زنبیل
نهاوندی، راوی تاریخ بخاری که از ابوالقاسم
اشقر و او از بخاری روایت کند. (یادداشت
بخط مرحوم دهخدا) (از منتهی ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ زَمْ ] (اِخ) دهی از دهستان تورجان
است که در بخش بوکان شهرستان مهاباد واقع
است و ۱۲۷ تن سکنه دارد. (از فرهنگ
جغرافیایی ایران ج ۴).
است که در بخش بوکان شهرستان مهاباد واقع
است و ۱۲۷ تن سکنه دارد. (از فرهنگ
جغرافیایی ایران ج ۴).