حسی
The entry is a dictionary list for the word حسی
حسی Arapça ve farsça anlamları
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ حَ سْ یْ / حِ سا ] (ع اِ) چاه خرد در
زمین نرم که به آب نزدیک باشد. || آبی که
ریگ فروخورده باشد و چون ریگ یکسو
کنند پیدا آید و منقطع نشود. ج، ...
زمین نرم که به آب نزدیک باشد. || آبی که
ریگ فروخورده باشد و چون ریگ یکسو
کنند پیدا آید و منقطع نشود. ج، ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ حِ سْ یْ ] (ع مص) کندن و بیرون
آوردن آب از میان ریگ. || حسی ضمیر
کسی؛ دانستن ما فی الضمیر او.
آوردن آب از میان ریگ. || حسی ضمیر
کسی؛ دانستن ما فی الضمیر او.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ حِ سْ سی ] (ص نسبی) منسوب به
حس. منسوب به یکی از حواسّ. مقابل عقلی.
محسوس. مقابل معقول. تهانوی گوید: هر
آنچه منسوب به حس باشدحسّی گویند و آن
نزد متکلمان چیزی است که به حسّ ظاهر آن ...
حس. منسوب به یکی از حواسّ. مقابل عقلی.
محسوس. مقابل معقول. تهانوی گوید: هر
آنچه منسوب به حس باشدحسّی گویند و آن
نزد متکلمان چیزی است که به حسّ ظاهر آن ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(حِ یِّ) [ ع . ] (ص نسب .) آن چه با حس ظاهری درک شود؛ مقابل عقلی .