حزین
The entry is a dictionary list for the word حزین
حزین Arapça ve farsça anlamları
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ حَ ] (ع ص) محزون. مهموم.
غمناک. اندوهناک. اندوهگین. (دهار) (منتهی
الارب). غمگن. غمگین. غمین. اندوهگن.
غمنده. مغموم. افسرده: مِحزان، حزنان؛ که
خاطری حزین دارد. ضد مسرور. (معجم
البلدان). ج، حِزان. حُزناء: چون یعقوب را
دید سلام کرد و ...
غمناک. اندوهناک. اندوهگین. (دهار) (منتهی
الارب). غمگن. غمگین. غمین. اندوهگن.
غمنده. مغموم. افسرده: مِحزان، حزنان؛ که
خاطری حزین دارد. ضد مسرور. (معجم
البلدان). ج، حِزان. حُزناء: چون یعقوب را
دید سلام کرد و ...