جمری
The entry is a dictionary list for the word جمری
جمری Arapça ve farsça anlamları
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ جُ ] (اِ) بلغت ماوراءالنهر، مردم
بازاری و کم اصل و جلف و گدا و تلنگی را
گویند. و بفتح اول و کسر اول هم آمده است.
(برهان).
بازاری و کم اصل و جلف و گدا و تلنگی را
گویند. و بفتح اول و کسر اول هم آمده است.
(برهان).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ جَ ری ی ] (ع ص نسبی) نسبت
است به بنوجمرة و آنان گروهی بودند از
بنوضبه که در بصره مسکن گزیدند و محلّه ای
بنام آنان نامیده شد. گروهی از محدثان به این
نام مشهورند. (لباب الانساب).
است به بنوجمرة و آنان گروهی بودند از
بنوضبه که در بصره مسکن گزیدند و محلّه ای
بنام آنان نامیده شد. گروهی از محدثان به این
نام مشهورند. (لباب الانساب).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ جَ ری ی ] (اِخ) زیادبن ابی جمرة
لخمی (منسوب است بپدر خود). از فقیهان و
محدثان است. لیث بن سعد از او روایت دارد.
وی پیش از ۱۵۰ هـ . ق. درگذشت. (لباب
الانساب).
لخمی (منسوب است بپدر خود). از فقیهان و
محدثان است. لیث بن سعد از او روایت دارد.
وی پیش از ۱۵۰ هـ . ق. درگذشت. (لباب
الانساب).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ جَ ری ی ] (اِخ) عامربن شقیق بن
جمرة اسدی (منسوب است بجد خود). از
محدثان است. وی از ابووائل روایت کند و از
او ثوری روایت دارد. (لباب الانساب).
جمرة اسدی (منسوب است بجد خود). از
محدثان است. وی از ابووائل روایت کند و از
او ثوری روایت دارد. (لباب الانساب).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ جَ ری ی ] (اِخ) عبداللََّه بن محمد
ضبی، مکنی به ابوعبدالرحمان. از محدثان
است. ابومنصور محمدبن سعد از وی روایت
دارد. (لباب الانساب).
ضبی، مکنی به ابوعبدالرحمان. از محدثان
است. ابومنصور محمدبن سعد از وی روایت
دارد. (لباب الانساب).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ جَ ری ی ] (اِخ) مالک بن نویرةبن
جمرهٔ یربوعی تمیمی. از مرتدان مشهور
است. وی بدست خالدبن ولید بقتل رسید.
(لباب الانساب).
جمرهٔ یربوعی تمیمی. از مرتدان مشهور
است. وی بدست خالدبن ولید بقتل رسید.
(لباب الانساب).