پنبه
The entry is a dictionary list for the word پنبه
پنبه Arapça ve farsça anlamları
Farsça - Türkçe sözlük
pamuk
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ پَمْ بَ / بِ ] (ا) گیاهی که از الیاف
غوزهٔ آن ریسمان و پارچه کنند. کرشَف.
کُرسُف. کرفُس. کرسوف. قضم. قطب. بِرَسْ.
قُطْن. قُطُنّ. طُوط. قور. شحم الارض. رازقی.
خرنف. ندف. دِعس. عَطب. عُطب. عُطُب.
عطوب. (منتهی الارب):
میغ مانندهٔ پنبه است ...
غوزهٔ آن ریسمان و پارچه کنند. کرشَف.
کُرسُف. کرفُس. کرسوف. قضم. قطب. بِرَسْ.
قُطْن. قُطُنّ. طُوط. قور. شحم الارض. رازقی.
خرنف. ندف. دِعس. عَطب. عُطب. عُطُب.
عطوب. (منتهی الارب):
میغ مانندهٔ پنبه است ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(پَ بِ) (اِ.) گیاهی علفی و یک ساله که از غوزة آن ریسمان و پارچه درست کنند. ؛با ~
سر کسی را بریدن آهسته و نرم نرم کسی را بی آن که متوجه باشد به نابودی کشاندن .
سر کسی را بریدن آهسته و نرم نرم کسی را بی آن که متوجه باشد به نابودی کشاندن .