hara - حرا
The entry is a dictionary list for the word hara - حرا
حرا Arapça ve farsça anlamları
Arapça - Arapça sözlük Metni çevir
I
معجم اللغة العربية المعاصرة
حَرًا [مفرد]: مصدر حرا بـ.
II
معجم اللغة العربية المعاصرة
حرا بـ يحْرُو، احْرُ، حَرًا، فهو حَرِيّ وحَرٍ، والمفعول مَحْروٌّ به
• حرَا به: خَلُق وجَدُر به "يحرو بك أن تخلي مقعدَك لهذا الرجل المسنّ- رجلٌ حريّ/ حرٍ بهذه المكانة"| ما أحراه بهذا المنصب: ما أجدره به.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ حَ ] (ع اِ) حَراة. ناحیهٔ گشادگی میان
سرای. گویند: نزلتُ بحراه. || بانگ مرغان
و غوغای آنها و یا غوغای عام است. (منتهی
الارب). بانگ. (مهذب الاسماء). || کنام
آهوان. ...
سرای. گویند: نزلتُ بحراه. || بانگ مرغان
و غوغای آنها و یا غوغای عام است. (منتهی
الارب). بانگ. (مهذب الاسماء). || کنام
آهوان. ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ حَ رْ را ] (اِخ) موضعی است. نصر گفته
است که بادیه ای است مر کلب را. (معجم
البلدان).
است که بادیه ای است مر کلب را. (معجم
البلدان).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ حَ رْ را ] (اِخ) ابن ابی کعب انصاری. نام
یکی از اصحاب است. (قاموس الاعلام
ترکی).
یکی از اصحاب است. (قاموس الاعلام
ترکی).
hara - حرا other entries
Next Words
Words according to the Latin alphabet.